یافتن پست: #چشمانم

ممد آقا ✅
ممد آقا ✅
یگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش میدادم
که در ان دلی میخواند
من تو را
وی را
کسی را دوست می دارم !

حضرت@دوست
حضرت@دوست


باز
آسمان ابری است! از آفاق چشمانم بپرس

حضرت@دوست
حضرت@دوست
با خاطراتت تا سحر ماندم ‚ تو نیستی کردم مرورت باز
از غصه گفتی ‚ درد دل کردی ‚ با گریه ام سنگ صبورت باز

امشب به چشمانم چه غوغاییست ‚قلبم به سینه پرطپش ‚ بی تاب
خوابیده ای آرام در ذهنم ‚ چشمان خیسم خسته و بی خواب

امشب خیالم باده می خواهد ‚ شاید که مستی چاره اش باشد
این نوشداروی پس از سهراب ‚ وقتی تو هستی چاره اش باشد

زیباترین تصویر زیبایی ‚ آن رد پا را جان بده در من
جاری بمان هر روز هر لحظه ‚در خاطرات رفته ی بودن


حضرت@دوست
حضرت@دوست
زیباترین نام

دلداده اسمی هستم:
که با نونی شروع می شود
وبا نونی ختم .

باشنیدنش ،کلامم لال
وگفته هایم در بازار سکوت
به هیچ می فروشم.

با دیدنش،چشمانم
کوچه های آرام آسمان را
وصف می کند.

پرتو خیالش،ذهن بیدار مرا
به وادی بیهوشی می برد.
با ذکرش، زبانم
سبک می شود
وسرودن را آغاز.

باطل است،
وباید قضا نمود
روزی را ،که او در آن
نقشی نیست.


بهنام
بهنام
گاه به اشک مینشیند هرچند که من مردم

?
?
‌ ‌ ‌ ‌
به حرف سُهراب چشمانم را شستم
جورِ دیگری هم دیدم اما ‌؛
فرقی نمیکرد تو باز هم عشق بودی..!♥️♥️♥️

حضرت@دوست
حضرت@دوست
لبخند تلخ

شهر زیر بوسه های آفتاب است
صدای کلاغی می پیچد در جنبش نسیم
و ثانیه ای از سکوت مرا می گیردو خانه تاریک است ، از ثانیه ای که نفسهای
تو ایستاد

ونگاهم به دیوار این کوچه که
مدام تو را از پنجره چشمانم می خواهد
ای عشق ، رد پایت را درکدامین خانه جا گذاشته ای

که چنین در کوچه پس کوچه های خاطرات سر گردانی
..بدنبال کدامین لبخند تلخی دل باختی ........


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عطر کلامت

آن شب که برق چشمانت
سیاهی چشمانم را می درید
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که عطر کلامت
با هیچ کلامی تبانی نکرده بود
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که من بودم و فقط من
و تو بودی و فقط تو
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب که تو، همان بودی که می خواستم
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، من عاشقت شدم
و حال، آهسته آهسته، دلتنگت می شوم

این احساس پنهانی را ببخش .


یاس
یاس
وقتی یه گوشه اتاق دم غروب تو اتاق تنها نشستی
یهو یادت بیاد
قبلنا این گوشه هیچ وقت خالی نبود
{-109-}

بعد غروب ۲۹ دی، چشمانم هیچ طلوعی رو ندید :هعی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشمان@ تو

خورشید از آینه طلوع میکند
از شرق چشمان تو

من در آستانه ی صبح چشمان تو شروع میشوم
به من نگاه کن و در عمق چشمانم برقص
قاب شیشه ای لبخندم، تنم، دستاتم
به زیارت تن تو امده اند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
قدم هایت راآرام بردار ..
مژگانم فرش زیر پایت............


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشمانت را در چشمانم
ضرب نمی کنم
چشمانت را
در کنار چشمانم میگذارم
با هم جمع می کنم ...
جمع
زیبا ترین معادله ی
ریاضی ست ...


صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو