مآه
نوشت؛ داری خیلی بیشتر از سهمت زحمت میکشی، و من به همین جملهی به ظاهر ساده، دلگرم شدم و چشمانم بیاختیار خیس شد. انگار تمام این مدت نیاز داشتم همین را بشنوم. همین را...
گاهی اوقات حس میکنی از هیچکس، هیچ کاری ساخته نیست و حتی ادراکِ رنج عظیم و نامتعارفی که میکشی هم تو را آرام میکند.
g.h.o.l.a.m.a.l.i
چای مینوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند !
لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود ! …
Shahan
شباهنگام ک یادت میگذرد از خیالم
موج چشمانم را در هم می ریزد
خواب و خیالم را
مآه
مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن! چقدر
حرف زدهام، چقدر در ذهنم حرف زدهام!
خروارخروار حرف با لحن و حالتهای
متفاوت، مغایر، متضاد گفتهام و شنیدهام.
خاموش شده و باز برافروختهام؛ پرخاش
کرده و باز خوددار شدهام؛ خشم گرفتهام
لحظاتی بعد احساس کردهام چشمانم داغ
شدهاند و دارند گر میگیرند؛ مثل وقتی ك
انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند 💙🗝
Shahan
سقف و آشیانه دلم آتش گرفته
ستون هایم فرو ریخته
و دستانم لرزان شده
آهی سرد میکشم
و بی رمق؛
نمیدانم چرا..؟!
ولی مغزم دیگر سیگنال نمیدهد
چشمانم خروشان کرده
جگرم را مث پیرهنم پاره کرده
باران غم میبارد
بر دلم
عرقم هم سرد است و چسبناک
وحی آمده
حالم خوب نیست
دیگر دوست ندارم جمعه را ببینم
چرا شب با من نامهربانی میکند...؟!
صبح را پیشنوازی میکند
آخ از آه سرد بی پایان ....😭
در نگاه اول هم بوی جنون آمد زتو
چ گلدا
دنیا همان یک لحظه بود
آن که دم که چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود