خیلی خوب بود
خیلی قشنگ
طبق معمول زیر لحاف گوشه اتاق خوابیده بودی و من از ترس مردنت
هق هق میزدم
بیدار شدی و گفتی چته زهرا
من حالم خوبه، نترس بابا، حتی اگر بمیرم یه سال دیگه حداقلش زنده ام فقط خوابیده بودم همین
اشکات پاک کن و بلند شدی تا من نترسم و ببینم حالت خوبه
تو بهت بودم نمی دونستم الان دارم خواب می بینم یا تمام اتفاقاتی که این چهل روز گذشت
اومدم لمست کردم دستم گذاشتم رو سینه ات تا ببینم جسمته یا روحت و همچنان اشکام میریخت گفتم: ولی بابا منو که بردن ابجی گفت بردنت سردخونه دیگه ندارمت
گفتی: عه بهت گفت، پس هیج و چشمانت بستی و چشمانم باز کردم
باز خواب بود
باز خواب
و من هر شب نمی خوابم بلکه می می میرم
راستی حال دختر کوچولوت خیلی بده شاید خودت بتونی ارومش کنی نه من نه مامان حریف دلتنگی و تب و لرزش نشدیم
ممنون خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه
به خاطر کرونا؟
نه مشکل کلیوی بود
آهان. خدا بیامرزتشون
غم آخرتون باشه
ممنونم
غم نبینید