هادی
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده ی عالم هزار زیر و بم است
زیان، اگر همه ی سود آدم از هستی ست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه کاخ تو را خاک می کند، ستم است
خبر نداشتن از حال من بهانه ی توست
بهانه ی همه ظالمان شبیه هم است
کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است
جانم❤
نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با چادری مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
مادرم را با او اشتباهی گرفته ام
خانوم میم
راننده اسنپیه از این بچه سوسولاییه که تا منو دید خودشو ژمع کرد🤣🤣🤣
عخخخخ
هادی ساعت دو باید سر کوچه باشیا
بله دا
تخته رو گرفتم خیلی خوب شد
کو
چند گرفتی