یافتن پست: #پیر

مهاجر
مهاجر
درس اول صبح مهاجر:
هیچ موقع دمنوش برگ سنا نخورید .

از صبح پدرم در اومده 😭😭

هادی
هادی
حدیثی آیه ای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن واسه پروانه های پیرهنم شاید
بتونم تیکه هامو توی آغوشت بچسبونم




مهاجر
مهاجر
پیرهن نازنیمو بردم دادم خیاطی گفت فردا عصر بیا ببر خدا کنه خوب از آب در بیاد{-60-} تو راه برگشتم یه معجون سیاهدانه عسل هم خریدم که بعد افطار بخورم جون بگیرم{-60-}

خانوم میم
خانوم میم
تا سال تحویل داستان پیراهنو داریم
پول جمع کنیم همه با هم یه پیرهن بخریم برای اقای مهاژر 😐

مهاجر
مهاجر
آخه لامصب برا خودم پیرهن خریدم هیچ
برا بابام کت و شلوار و پیرهن خریدم
خدا کنه اونا اندازش بشه وگرنه باید برم بغل جوب بخوابم و از برگ درختان ارتزاق کنم

مهاجر
مهاجر
هی به پیرهنه نگاه میکنم غصه م میگیره {-128-} با تخفیف ۳۶۸ تومن پولشو داده بودم {-118-}

مهاجر
مهاجر
پیرهنی که سفارش داده بودم یکم برام بزرگه خورد تو ذوقم{-60-}

خانوم میم
خانوم میم
جوان‌ها دعا کنید خداوند در ماه رمضان
به شما قوت عبادت دهد،
مانند آن پیرمردی که نمازش را ایستاده می‌خواند.
ولی جوان امروز حال دو صفحه قرآن را ندارد!

حاج‌آقا مجتبی تهرانی


...
...
💢

پیرزنی بینوا را روغن چراغ شبش تمام شده بود.
برای نماندن در تاریکی شب، قبل از غروب به مغازه شمع فروش رفت تا شمعی بخرد.
پیرزن شمعی صدقه خواست، ولی شمع فروش خسیس از اجابت حاجت پیرزن بینوا امتناع کرد.

شمع فروش عذر بدتر از تقصیر آورد و گفت:
ای پیرزن، مرا ببخش، من مثل تو در خانه نخفته‌ام که در پیری محتاج شمعی شوم، بلکه شب‌ و روز از جوانی کار می‌کنم و جمع کرده‌ام و اکنون دارا هستم و از حاصل دسترنج خود بهره می‌برم.

پیرزن گفت:
ای مرد! آیا تو خود را دارا می‌بینی؟
دارا کسی است که هیچ‌کس نتواند دارایی او، از او بستاند!
بدان! هرچه را داری کسی هست
که در لحظه‌ای بی‌اذن تو،
آن را از تو بگیرد،
پس هرگز در این دنیا مگو دارا هستم و دارایی دارم.

Saleh
Saleh
رفیق
ما شبایی رو صبح کردیم که
شاید حتی یک لحظه ش
کلک زندگی خیلیا رو می کند...

مهاجر
مهاجر
یه پیرهن سفارش دادم
اسم رنگشو نمیدونستم مجبور شدم خود عکس پیرهنو برا فروشنده بفرستم
خب من چه بدونم رنگ فیلی و موشی و سرمه ای باهم متفاوت ان{-60-}

...
...
💢

میرزا جلال طبیب شیرازی که از پزشکان نامی زمان خود بود، برای شاه معجونی مقوی ساخت و همراه قطعه شعری برای او فرستاد.
که در این شعر خواص معجون را بیان نموده بود. در این قطعه آورده بود که این معجون ذهن و قوه ناطقه و مغز را تقویت می‌کند و در افراد پیر، نیروی جوانی را به آنان باز می‌گرداند.

شاه به پاس فرستادن این معجون برای میرزا جلال هدیه با ارزشی فرستاد و پیغام داد:
باشد که معجون تو حافظه و قوه ناطقه را قوی می‌کند اما نشدنی است که پیر را جوان کند چون جوانی که رفته با هیچ دارویی باز نمی‌گردد!

maryam
maryam
بند اول استغفار ۷۰بندی امیرالمومنین

[لینک]


Saye
Saye
شب‌‌ها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگه‌ای بذارید. می‌‌گفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و‌ تمرین زیاد می‌‌شه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب‌ زیپو که نیم ساعت طول می‌‌کشه تا کفش‌‌های لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. می‌گفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس می‌کنید انگار دنیا داره توی روح‌ تون نفس می‌‌کشه.


-مصطفی مستور
-بهترین شکل ممکن

...
...
💢

روزی "کرزوس" پادشاه ثروتمند لیدیه که انبارها و خزاینش پر از سکه های طلا بود ثروت خود را به "سولون" فیلسوف مشهور یونانی نشان می داد و پس از دیدن تعجب سولون از این میزان طلا، با مباهات می گوید: "با وجود این همه طلاهای ناب آیا کسی را بالاتر از من خواهی یافت و آیا کسی ممکن است بر من تسلط پیدا کند؟"

سولون در کمال سادگی می گوید :"آری"

کرزوس با تحیر می گوید :"چطور؟ کیست که بتواند بر صاحب این همه طلا پیروز شود؟"

سولون جواب داد: "آن کس که بیش از این همه طلا ها آهن داشته باشد!"و مرادش از آهن همان سلاح های آهنین است یعنی اسلحه داشته باشد.

اتفاقا پاسخ سولون درست درآمد و کرزوس در جنگ با کورش کبیر که بیشتر از او آهن داشت شکست خورده و اسیر گردید.

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو