Abolfazl
دلم میخواد داد بزنم
جوری که شیاطین ازم حساب ببرن
جوری که شیشه های پنجره خرد شه
اهالی منطقه از اون منطقه کوچ کنن
پیشونیه ابلیسو بوس کنم
به قصه ی فریب آدمو حوا گوش کنم
حالا با دشمنم دوست شدم
میخوام سیبی که بهم تعارف میکنه بوش کنم
اینجوری شاید از زمینو هوا دور شدم
تبعید شم به جایی که نباشه مث روز روشن
마흐디에
وقتی یکی به وسایلم دست میزنه سیستم عصبیم بهم میریزه: )))))))))))))))))
مهاجر
اینقدر بدم میاد وقتی میبینم یه زوج نشستن رو به روم دارن قربون صدقه هم میرن و براهم غذا میکشن و براهم میوه پوست میکَنند
ایییییییی چندشششششششااااا
donya 👩👧👦
ممنون که از بارون استوری میذارید. پنجره خونه ما داره مختارنامه پخش میکنه.
aliaga
🌹میدونی رفیق...
بعضی از دلخوشیها خیلی کوچیکه!
اما پر از عشقه ؛
مثل یه شاخه گل
بعضی از دلخوشیها خیلی کوتاهه
مثل هوهو کردن فاختهایی
که نشسته لب پنجره اُتاقت؛
بعضی هاشون بی نهایت شیرینه
شبیه بازی قشنگ دختر بچهها
بعضی از دلخوشیا پر از هیجانه
مثل برنده شدن تیم فوتبال محبوبت
دلخوشیها رنگ و جنسشون فرق داره
عطرشون فرق داره؛
بعضی دل خوشیها مجازیه
اما واقعی حال دل آدم رو خوب میکنه
کاش سبب
دلخوشی هم باشیم حتی مجازی🌹
Tasnim
بچه ها برگشتن
گویا خیلی با متروسواری حال کردن
چند دقیقه یه بار میگن ایستگاه بعد، شوش... ایستگاه بعد مرد قصاب (جوانمرد قصاب منظوره)
من پرروام میام ببینم دنیا چجوری میلرزه دوسدارم لرزه های دنیا رو ببینم
سرماخوردم بدن درد دارم گلوم میسوزه صدامم گرفته به زور دارم حرف میزنم
ای بابا زودی خوب شو
خب تایپ کن نمیخواد حرف بزنی
چشم عباس آقا