یافتن پست: #پنجره

Setare
Setare
من دلم روشن است. روزے تو از راه میرسی، و کوچه بوے عطر تو را می‌گیرد. دیوارها گُل میدهند، پنجره‌ها عاشق میشوند، و این خانه خوشبخت. آن روز براے تمام خستگی‌هایم، یڪ صندلے روبه‌روے تو کافی‌ست …!

پریا
پریا
بعضی از آدما دنیارو زیباتر میکنند..
آدمایی که هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟
میگن با تو حالم عالیه!!!!
وقتی بهشون زنگ میزنی و بیدارشون میکنی!
میگن بیدار بودم!
یا میگن خوب شد زنگ زدی...
وقتی میبینند یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره
راهشون رو کج میکنن که اون نپره...
آدمهایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه
پای درد و دلات میشینن!
همین ها هستند که دنیا را جای بهتری میکنند؛
آدمهایی که باعث میشوند
خنده شما کمی بلندتر
لبخندتان کمی درخشان تر
و زندگیتان کمی بهتر شود...
آهای بعضیا
خیلی مخلصیم..
زندگیتون پر از این آدمهای امن قشنگ...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
پر از نگاه



کنار پنجره بودی و شانه می دادی
گلی به موی خودت شاعرانه می دادی

شامی
شامی
همیشه که نباید دنبال آدم خوبه گشت .
یه موقع هایی بیاین آدم خوبه ی قصه یکی دیگه باشین که میاد و پیداتون میکنه.


Maryam
Maryam
تو در آسمان، میان ابرها میدرخشی و از پنجره به من نگاه میکنی. من در اتاق، به زیبایی تو نگاه میکنم، در این میان چیزی هست که نمیدانم، شاید این است که باید بیایی و مرا ببری پیش خودت ماهِ من.

پریا
پریا
@shami

من خیلی خوش شانسم
که دوستی مثل تو دارم{-115-}
دوستت دارم شامی خوشمزم{-41-}{-49-}

WeT
WeT
حس خوبیه ،،،

korosh
korosh
سسسسسسلام من به تو یار قدیمی .............. محاطب خاص :گل

حضرت@دوست
حضرت@دوست
می‌خواهم چیزی را بدانی؛
تو می‌دانی چه حسی دارد وقتی از پنجره‌ی [اتاق] ام به ماه بلورین [و] شاخه قرمز پاییز آرام می‌نگرم؛
[یا] خاکستر بی‌عیب و نقص یا چروک‌های روی یک کنده درخت را لمس کنم.
همه چیز مرا به سوی تو می‌آورد.

گویی همه‌ی آن‌چه هست مثل: بوها، نور، فلزات،
[این‌ها] قایق‌های کوچکی بودند که به سمت آغوش تو می‌روند؛
آغوشی که هرگز در انتظار من نبود


fatme
fatme
کم حافظه ترین موجود دنیا ماهی نیست.
کم حافظه ترین موجود دنیا منم وقتی مامانم بهم میگه یادت باشه زیر گازو خاموش کن

حضرت@دوست
حضرت@دوست



یک چیز را می‌خواهم بدانی
می‌دانی که چه جور است
اگر من از پنجره‌ام به ماه روشن،
به شاخه‌ی سرخِ پاییزِ سست نگاه می‌کنم
اگر برِ آتش خاکستر نامحسوس
یا تنه چروکیده کُنده‌ای را لمس می‌کنم
همه چیز مرا به تو می‌کشاند
انگار هر چه وجور دارد
رایحه‌ها و عطر‌ها، نورها و فلزات
قایق‌های کوچکی بودند
که مرا به سوی جزیره‌های تو می‌رانند که در انتظار مَنَنَد
باری، حالا
اگر کم‌کم دست از دوست داشتنم برداری
من هم کم‌کم از عشقت دست می‌کشم
اگر ناگهان فراموشم کنی
در انتظارم نباش
چون من پیش از آن فراموشت کرده‌ام

شامی
شامی
@shahin تو روح داشته و نداشتت بابای ساینا =)){-76-}{-122-} چه گردو خاکی بپا کردی=)) مگه نمیدونی الرژی دارم{-91-} بیا اینو بگیر{-144-} یه دستی هم به شیشه ها بکش=))

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
خسته بودم از حرفاشون هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و پشت میز کنار پنجره نشستم چشمامو بستم و تصور کردم یه یقه اسکی قهوه ای پوشیدم و بخار لیوان چایی از لیوان بالا میره و منم لای کتاب رو باز میکنم و مشغول خوندنش میشم به این فکر میکنم که همه چی خوب پیش .....نمیره خوب پیش نمیره هیچوقت خوب پیش نمیرفت
حتی وقتی چشمامو میبندم موقع نفس کشیدن احساس میکنم دارم آتیش قورت میدمو موقع فکر کردن صداهاشون توی ذهنمه که برام تصمیم گرفتن و گفتن و گفتن و گفتن و هیچوقت کسی حال منو نپرسید...
این حال. که میگم حال نیستا منظورم اینه که یکی باید اون وسطا پیدا میشد که بهم بگه تا اینجا اومدی کم نیاوردی؟؟؟ بعد من خودمو بندازم تو بغلش و گریه کنم و نترسم که منو بغل نمیگیره از اینکه میخواد آخرش چی بشه نترسم .وسط لحظه هایی که با ذوق منتظرم از جیبش آبنبات چوبی در بیا ره برام نخوابونه تو گوشم بابت کارایی که هیچوقت نکردم.نگران نباشم وقتی باهاش شوخی میکنم جدی بگیره وقتی جدی میگم شوخی بگیره...
دلم میخواد بوی یاس بیاد و و همه چی شبیه بابونههای نارنجی باشه...دلم میخواد غافلگیر بشم و از خوشی گریم بگیره.... دیدگاه....

زاهِر..
زاهِر..
سردمهههه در و پنجره های ساینا رو ببندید
سوز میاد

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو