یافتن پست: #نرگس_صرافیان_طوفان

شــادی
شــادی
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!




ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
در من ؛ نهنگ دیوانه ای ، شبانه به ساحل زد
ماهیِ سرکشی از تنگ ، بیرون پرید
و موریانه ی غمگینی ، به نقطه ی انهدام خویش رسید ...
در من ؛ هزار و یک چشم ، برای ابهام حادثه ای گریه می کند
هزار و یک زنِ خسته ، از راه های نمانده ، سر به بیابان زده
و هزار و یک کودکِ تنها و بی پناه ، جیغ می کشد ...
ولی من خوبم ، می خندم ، راه می روم ، چای می نوشم ،
و نفس می کشم ...
می بینی ؟ دنیا همینقدر می تواند خوب باشد ،
خوب تر از چیزی که فکرش را می کردی ...(:



wolf
wolf
دوام بیاور ...
حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .
در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !
می بینی ؟! خدا حواسش به همه چیز هست ؛
دوام بیاور ...



wolf
wolf
گاهی اصلاً "سکوت" باید کرد ؛

که سکوت ، اقتضایِ فریاد است !



wolf
wolf
جالب تر از زن ها هم مگر موجودی هست ؟!!!
زنی را تصور کن که در نهایتِ بچگی ، موهایش را بافته ؛
در نهایتِ دخترانگی ، برایِ خودش آواز می خوانَد ،
و در کمالِ زنانِگی ، آستین ها را بالا زده و در همان حالتِ بچگانه ی دخترانه ی آواز خوان ، خیلی شیک و زنانه به نظافتِ خانه ای مشغول است ...
زنی که با تمامِ ظرافت ، آرزوهایش را گوشه ی ذهنش مچاله کرده و برایِ فرزندش مادری می کند ...
زنی را تصور کن که یک دستش به آشپزی و لباس شستن است ،
و در دست دیگرش کتابی قَطور ...
و با همان نگاهِ دلبرانه ی همیشگی ، خط به خط ، حرف هایِ تازه ای می خواند تا حالِ لحظه هایِ تنهایی اش برایِ همیشه خوب باشد ...
جانِ من ؛
می شود چنین صحنه هایی را دید و برای فداکاریِ معصومانه شان ضَعف نکرد ؟!
انصافا جالب تر از این موجوداتِ دوست داشتنی هم مگر هست ؟!
تازه ... کجایش را دیده اید ؟!
بعضی هایشان با تمامِ این شرایط ، شاغل هم هستند ...
خدا این موجوداتِ دوست داشتنی و عجیب را به دنیایمان ببخشد ...
اگر نبودند ، نفس کشیدن چقدر سخت بود !
زن ها ؛؛؛
واقعا خوبند !!!


wolf
wolf
و آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
هویدا گشته در آن ، رازِ کوهستانِ تنهایی
چنان دنج و خیال انگیز و رؤیایی !
پر از باور ...
پر از مفهومِ خواهش های چشمانت
که می خواهد کنارت باشم و از عمقِ آغوشت نپرهیزم .
پر از شوقم ،
پر از گرمای عالمگیرِ خورشیدم ،
کنارِ تو ،
در آغوشت ،
چه شاد و غرقِ امّیدم !
و آغوشت ؛
عجب آرامبخش و خاطرانگیز است بر این خسته ی بی تاب !
تو ای روشن ترین مهتاب !
کنارم باش تا دنیای پر غوغای آغوشت ؛
همیشه سهمِ من باشد ،
زمانِ "درد و سختی" بازوانِ تو ؛
پناه و تکیه گاهِ محکم و امنِ تنِ بی جانِ من باشد .
همانا ساحلِ امنی ست بر دریای پر آشوبِ احساسم
شبی فریاد خواهم زد :
که آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
.


wolf
wolf
رابطه داشتن با آدم ها...
و حفظِ این ارتباط سخت ترین کارِ دنیاست !
وقتی آنها به تو نیاز دارند...
تو حوصله شان را نداری ...
و زمانی که تو نیاز به آنها داری ...
تازه می فهمی که هیچ کس را نداری !
می فهمی چقدر تنهایی ...
و چقدر نیاز داری با کسی حرف بزنی ...
و چقدر دردناک است اگر سراغشان بروی....
و حوصله ات را نداشته باشند ...
قصه این است که همه ی ما به هم محتاجیم...
اما در زمان هایی که نباید !
ما همان دست هایی هستیم که پس زدند...
و پاهایی که پیش نکشیدند ...
و یکی از همین روزها روی شانه هایی که نداریم ،
به اندازه ی یک عمر ، اشک می ریزیم ...
و در آغوشی که نیست ، می میریم ...

نرگس_صرافیان_طوفان‌

wolf
wolf
غمت نباشد رفیق !
همین روزها یک نفر از راه می رسد که تو بزرگترین معجزه و آرزوی زندگی اش باشی
کسی که بجای تمام آنها که نادیده ات گرفتند ، تو را ببیند ،
بجای تمام آنها که مراقبت نبودند ، مراقبت باشد و به اندازه ی تمام زخم هایی که خورده ای و دردهایی که کشیده ای ؛ برای داشتنت بجنگد و تمامِ حواسش به آرامش و لبخندِ تو باشد .
کسی که هر صبح ، برای شنیدنِ صدای تو ، بیتاب باشد ، هر شب با خیالِ داشتنت بخوابد و هر ثانیه با حرف های شیرین و عاشقانه اش ، بهترین احساسِ ممکن را داشته باشی .
کسی که قرار است مهم ترین آدمِ زندگی اش باشی و با هر نگاه وفادار او ، جان بگیری ...
همیشه که قرار نیست زخم خورده ی آدم های اشتباه باشی ،
همیشه که قرار نیست بد بیاوری ، عذاب بکشی و بی پناه باشی !
صبر کن رفیق ؛
روزهایِ خوبِ تو هم می رسند ،
صبر کن ...



wolf
wolf
آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند ،
اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند" ؛
با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند .
یکی سنگ را مانع ، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب می بیند ، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی !
جهان ، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده ی شکل گیری ، و هرکس ، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس ، مسئولِ آینده ای ست که با رفتار و باورهایش می سازد .
مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند ؛ بخت و اقبال را بهانه می کنند !
مشکل از جهان نیست ...
مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست !



wolf
wolf
بعضی ها هرگز تنها نمی مانند
اما ؛ همیشه در حسرتِ تنها کسی که می خواهند ، می مانند !



wolf
wolf
کمی تحمل کن ؛
دردهایی را که هربار با سماجتِ بیشتری قلبِ آرامشت را نشانه می گیرند
غصه هایی را که از در و دیوار ، می بارند
و مشکلاتی را که دست از سرِ آسایشت بر نمی دارند .
باور کن که اوضاع ، همیشه به یک منوال نمی مانَد
شاید امروز همان روزی که می خواستی نبود ،
و هیچ چیز ، به گونه ای که تو انتظار داشتی پیش نرفت
ولی روزهای خوب ، در راه اند
قوی باش و مصمم تر از قبل ، برای حالِ خوب و آرزوهایت تلاش کن
و فراموش نکن که خدا همیشه در اوجِ سختی و مشکلات ، از راه می رسد و برایت معجزه می کند .
کمی تحمل کن
همه چیز ، درست خواهد شد ...



wolf
wolf
شیر ، بیمار شده بود و قدرتِ چندانی برایش نمانده بود .
لاشخورها ، شیر را کشتند و یکی از خودشان را حاکمِ جنگل کردند .
لاشخورِ ارشد ، از شوقِ قدرتی باد آورده ، در پوست خود نمی گنجید !
خبر آوردند که سیلِ بزرگ ، تا نزدیکیِ جنگل رسیده ، حیوانات از ترسِ جانشان به خروش آمدند و از حاکم ، چاره خواستند .
لاشخورِ خودخواه ، چون خیالش به بال هایِ خود جمع بود ، در کمالِ آرامش فریاد زد ؛
" هراسی نیست ... ایستاده می مانیم و مقابله می کنیم ؛ هیچ سیل و باد و طوفانی نمی تواند جنگلی که من حاکمش باشم را ویران کند ... "
افسوس که حیوانات ، نه بالی داشتند برایِ فرار ،
و نه جسارتی برایِ سر پیچی !


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ...
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده ...
پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست ...
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ... : (



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
این روزها
دلم یک کنج ساده وصمیمی میخواهد!
یک ایوان،
به سمت تمام بی خیال بودنها
من..دلم کمی حال خوش میخواهد!



wolf
wolf
هر زنی برایِ زیباتر شدن ؛
باید یک مردِ عاشق ، داشته باشد ...
زن ها استعدادِ عجیبی در شیطنت و دلبری دارند ؛
اگر آنی که باید باشد ، باشد !!!
در زیباییِ آفرینشِ زن ها شکی نیست !
اما مردانِ عاشق ،
می توانند با یک نگاه و احساسِ ناب ؛
رویِ این مرغوبیتِ ذاتی ، تشدید بگذارند ...
شک ندارم تمامِ زنانِ شاد و موفق
جایی از دنیا مردِ عاشقی دارند ؛
که وجاهت و استعدادشان را تحسین می کند ... !
‌زنان ، بزرگ ترین معجزه ی آفرینشَند ...
باید یادشان آورد ...
باید تحسینِ شان کرد ...
باید عاشقِ شان بود !



صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو