یافتن پست: #نرگس_صرافیان_طوفان

مهدی
مهدی
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !



√ mohsn ghavami
√ mohsn ghavami
عزت زیاد! هرچه که بوده، تمام شد!
کافی‌ست هرچه وجود صبور ما؛
شرم حضور و دلِ پر غرور ما؛
جایی نشست، که بی‌احترام شد...



maryam
maryam
ما آرزو کردیم و نپذیرفتیم که قرار نیست به تمام آرزوهامان برسیم،
ما آدم‌ها را دوست داشتیم و نپذیرفتیم که قرار نیست همه دوستمان داشته باشند،
ما روزهای خوب می‌خواستیم و نپذیرفتیم که قرار نیست تمام روزها خوب باشند...
و هر روز غمگین‌تر شدیم.

گاهی برای رسیدن به آرامش، باید پذیرفت... باید قبول کرد و ناممکن‌ها و نشدنی‌ها را به رسمیت شناخت و توقع زیادی نداشت...
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید از خیلی چیزها گذشت...



♡✓
♡✓
پنج‌شنبہ‌ها ؛
یڪ ڪولہ میخواهد فقط
یڪ جاده‌ے بی انتها

باید جدا شد از همہ از دلهره
از غصہ‌ها ..!!





?
?
عاشقِ کبوتر بود !
می گفت ...
پرنده‌ای "وفادار"تر از آن نیست ...
رهایش که می کنی هرجا برود...
خیالت راحت است که برمی‌گردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد...
فقط دو روز فراموششان کرد...
همه‌شان رفتند ...
همه‌شان گم شدند !
او دانه می‌ریخت اما دیر بود ...
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست...
ما یادمان رفته ...
هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ...
"توجه" می‌خواهد...
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !



نرگس_صرافیان_طوفان

aliaga
aliaga
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!




wolf
wolf
همه‌اش قراردادی و مسخره است. همین‌که متولد می‌شوی و رشد می‌کنی و قد می‌کشی و بزرگتر می‌شوی و جوان و میانسال و پیر می‌شوی.
زمانی از ۳۰ ساله شدن می‌ترسی، زمانی از ۴۰ ساله شدن و زمانی هم از ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ساله شدن و در انتها می‌رسی به آن‌ها و می‌بینی که هراست چقدر بیهوده بوده... مثلا می‌خواست چه‌طور باشد؟ آدمی که زندگی کرده که از پیر شدن نمی‌ترسد! آدمی که طعم هر لحظه را زیر دندانش فشرده و حسابی از جزئیات زندگی لذت برده، کاری به سن و سال ندارد!
چرا باید از گذران عمر بترسیم؟ مگر درخت، از تنومند شدن و بارور شدن و ریشه دواندنِ بیشتر در زمین می‌ترسد؟
پیر می‌شویم که بشویم! داریم سیرِ طبیعی و قراردادیِ تکامل یک انسان را طی می‌کنیم و این بیش از آن‌که اضطراب‌آور و ترسناک باشد، زیباست! واقعا زیباست...



wolf
wolf
بیا بیا که بدون تو سخت بی‌تابم
غریب و بی‌کس و تنها میان آدم‌هام …
بیا که جز تو کسی را دلم نمی‌خواهد
جهان من چه شلوغ و هنوز هم تنهام …



aliaga
aliaga
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !



aliaga
aliaga
نه کسی را می خواهم که عاشقم باشد ،
نه نیازی به توجه و محبتِ کسی دارم ...
این روزها ؛
فقط خلوتی دنج و بدونِ واسطه می خواهم ،
به دور از نگاه ها ،
به دور از قضاوت ها ،
به دور از تمامِ بی انصافی ها ...
جایی که نه صدایی باشد برایِ شنیدن ،
نه حرفی برایِ گفتن ،
و نه اشکی برایِ ریختن ...
جایی که کمی نفس بکشم ،
کمی فکر کنم ،
کمی آرام بگیرم ... !



aliaga
aliaga
آدم ها یک جور نمی مانند،
عوض می شوند..
رویِ الآنِشان اصلاً حساب نکن!
آدم ها آب هم که می خورند ، نظرشان تغییر می کند و آدمِ دیگری می شوند!
هیچکس را برای طرز فکرش نمی شود دوست داشت ،طرزِ فکرها خیلی زود عوض می شوند..
آدم ها، رو راست نیستند.. نیمه هایِ پنهان زیادی دارند..
آن ها را دوست داشته باش، حتی برای چیزی که بعداً می شوند... اما رویشان حساب نکن، فقط و فقط دوستشان داشته باش...!


aliaga
aliaga
این روزها
دلم یک کنج ساده وصمیمی میخواهد!
یک ایوان،
به سمت تمام بی خیال بودنها
من..دلم کمی حال خوش میخواهد!



aliaga
aliaga
فردا دیر است ...
امروزت را همین امروز ، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت، یعنی در گذشته جا مانده‌ای،
و نگرانی یعنی، اسیرِ آینده‌ای شده‌ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده!
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم میکند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...



محسن
محسن
حوالیِ اردیبهشت
بوی بهشت می آید!
عطرشکوفه هاوخاک باران خورده
هوش ازسرِرهگذرانِ شهر
پرانده!
فصل بهار؛
شوخی بردارنیست!
همه را عاشق میکند!



aliaga
aliaga
کاش می‌شد برای تو کاری کنم.
برای اینکه لبخند بزنی، برای اینکه خوب شوی، برای اینکه حال جهان تو خوب باشد.
کاش می‌شد باری از روی شانه‌های تو بردارم. که دلم می‌گیرد از غم این روزهای تو، که رنج می‌کشم از رنج‌های عمیقی که می‌کشی.
کاش آغوش من شفابخش بود، که بغلت می‌گرفتم و خوب می‌شدی، که می‌بوسیدمت و دردهای تو تمام می‌شد.
دلم گرفته از دست‌‌ها، از دهان، از شانه‌ها، از آغوشم،
لعنت به من
که دارمشان و
هنوز تو غمگینی ...



صفحات: 1 2 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو