نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت ...
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت ...
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت ...
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت ...
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت ...
#فاضل_نظری
دو شب پیش سر به سرش میذاشتم گفتم شوگر من نمیشی؟
بلاکم کرد 😂😭
تف تو ذاتت
سیچماخ کرده ب خودش
من داشتم سر به سرش میذاشتم خب
اون این حرفارو برنمیتابه هموجنیزس
😭😂