یافتن پست: #معشوق

aliaga
aliaga
یه سوال

سوالمو با این مثال شروع میکنم:
تصور کنید خانواده ای میخوان برن سفر اما پسر جوون این خونواده قراره بمونه خونه, پدر به پسر میگه ما حدود یه هفته میریم و برمیگردیم اما روز باز گشت دقیقا مشخص نیست
خب پسر تو این یه هفته هرکاری که دوست داره میکنه ..میخوره و میپاشه هرجا که دوست داره میره
اما همین که روزهای اخر میرسه خونه رو مرتب میکنه حواسش هست که کی بره بیرون و بیاد خلاصه اماده برای استقبال بقیه اعضای خانواده میشه هرچند نمیدونه کی خانواده از سفر میان اما حواسشو جمع می کنه که سوتی نده...
حالا ما شدیم همین پسری که سال ها پدرش به سفر رفته و حالا روزهای اخر سفر پدره...
خب دوباره تصور کنید فردا روز موعوده ,همین یکشنبه!!
میخواین چی کار کنید..
فردا قراره واقعه که دیگه سیاسی نیست که یه عده ای بگن به ما ربط نداره اتفاق بیفته ؟؟؟
و اما اصل سوال:
چرا اینقدر ظهور از خودمون دور میبینیم؟؟؟{-36-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
راست گفتند

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند
که اگر عاشق شوند به خود بیشتر عشق میورزند تا معشوق.​

aliaga
aliaga
ڪودڪان دیوانـــہ ام خوانند و پیران ساحرم
من ٺفرجگاه ارواح پریشان خاطرم



خانـــہ ے مٺروڪم از ارواح سرگردان پر اسٺ
آسمانی در میان ابر هاے عابرم



چون صدف در سینـــہ مروارید پنهان کرده ام
در دل خود مومنم در چشم مردم ڪافرم



گرچـــہ یڪ لحظـــہ سٺ از ظاهر به باطن رفٺنم
چند صد سال اسٺ راه را از باطنم ٺا ظاهرم



خلق مےگویند : ابرے ٺیره در پراهنے سٺ
شاید ایشان راسٺ مے گویند ،شاید شاعرم



صبر درمان من اسٺ از ٺلخ و شیرینش چـــہ باڪ؟!
هرچـــہ باشد ناگزیرم ،هر چـــہ باشد حاضرم ....


" فاضل نظری "

رها
رها
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد/

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد/


جامِ مِی و خونِ دل هر یک به کسی دادند/

در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد..



حضرت@دوست
حضرت@دوست
برسی عوامل مؤثر خودشناسی بر جامعه
(بخش 8 )
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله ای ست که در آسمان گرفت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
برسی عوامل مؤثر خودشناسی بر جامعه
(بخش 9 )
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودش حافظ از میان برخیز!


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو دفتر چه خاطراتش به این شعر برخورد .

درد عاشقی وقتی با بی وفائی معشوق عجین شود کشنده است عاشق جهان را بی وفا میبیند چون برای عاشق جهانی جز معشوق وجود ندارد گرچه به قول شهید مطهری عاشق عشقند تا عاشق معشوق انان وصال را نمیطلبند چون میدانند وصال مسلخ عشق است
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم ، آزار مکش از پی آزردن من

حضرت@دوست
حضرت@دوست


نوشته بود ..(هیچ چیز زیباتر از عشق نیست )
معنی عشق را باید از پروانه آموخت ، زیرا دسترسی به معشوق خود را محال می یابد ، و آنقدر در مقابل شمع طواف میکند و بالهای لطیف خود را به آتش میکشد تا در مقابل معبد عشق قربانی گردد تا صد چندان بر جلال و ابهت معشوق خود بیفزاید .
این است معنی عشق ورزیدن .
* میترا کاش فقط یک بار تورا میدیدم ، دوستدار تو هادی .{-16-}
(هادی در ‫۱۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۹، ساعت ۰۹:۳۷ نوشته:)

حضرت@دوست
حضرت@دوست
درد دوری......

این شعر بسیار زیبا و کوتاه نماد عاشقی است که در حالت انتظار و درد است. داستان غمگین و تاثیرگذار عاشقی که از درد دوری چشم به در دوخته است و هر لحظه منتظر است تا معشوق خود را در میانه در ببیند. این انتظار به حدی طولانی می شود که دریچه هم با عاشق همدردی می کند و در کنار عاشق آه می کشد. در پایان این داستان غمگین مشخص می شود که عاشق بدون نتیجه منتظر مانده است و تمام عمر و جوانی اش را در انتظار وصال کسی گذرانده است که هرگز نخواهد آمد. در پایان امید عاشق نا امید می شود و ناگهان پیر می شود.
شعر نشسته ام به در نگاه می کنم
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و …
دیر شد …

حضرت@دوست
حضرت@دوست
رابطه عاشقانه
گفتم غم تودارم...........بغضش گرفت و غش کرد {-7-}

aliaga
aliaga
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا

برای احمد غزالی عشق حقیقتی است که کل عالم و موجوداتش را به سوی خدا می کشاند و انسان را به سمت خدا می برد. به این حقیقت حب، ودّ، یا مهر گویند. حقیقت عشق که جنبه فوق طبیعی و روحانی دارد از نظر احمد غزالی حقیقتی است ازلی و الهی. عشق در ازل از ذات حق نشئت گرفته و با جان کلّی یا روح اعظم آمیزش پیدا کرده و با او همسفر شده است. پس عشق و روح دو مسافرند که از حق برخاسته اند و به این جهان آمده اند و هر دو با هم به حق باز خواهند گشت و با این بازگشت توحید محقق خواهد شد، یعنی همه چیز بر می گردد به همان وحدت و یگانگی نخستین.

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو