یافتن پست: #مستم

wolf
wolf
چه نادانند آن مردمی که گمان می‌برند عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می‌آید !
عشقِ حقیقی آن است که زاده‌ی سازگاری روحی باشد و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود ، در یک سال و یک نسل تمام نیز به کمال نمی‌رسد ...



حضرت@دوست
حضرت@دوست
لبِ خندانِ تو؛ برقِ چشمانِ تو؛ برده قرار از دلِ عاشقِ زارم…●
با منِ بی نوا؛ بیش از اینم جفا دگر مکن یارم●

ای گلِ ارغوان؛ همچو سرو چمان…●
ای در شبِ تارِ من؛ روشنایی●
بتِ چین و ختن؛ روح و جانی به تن… دل می ربایی●

آتش زده ای بر دل؛ وای از من و آه از دل●
زندگی بی تو شده بی حاصل؛ دل شده مجنون…●
چه کنم با دل؟●

مستم ز نگاه تو…●
زان چشمِ سیاهِ تو؛ حبیبم افتاده به چاهِ تو●
صنما؛ سرگشته ی راهِ تو●

از عشقت آرامِ جان؛ شده ام شیدای زمان●
من ز سودای وصلِ تو؛ گشته‌ام رسوای جهان●

رفت از دستم؛ اختیار… بردی از من صبر و قرار●
در شب و روز تارِ من؛ مه و خورشیدی ای نگار●



حضرت@دوست
حضرت@دوست
از هر حلقه‌دام عشق

غلام آن نظربازم که خاطر با يکي دارد
نه مملوکي که هر ساعت نظر با مالکي دارد

مسلم نيست عمر جاودان الا وجودي را
که از زلف رساي او به کف مستمسکي دارد

حديث بردباري را بپرس از عاشق صادق
که بر دل حسرت بسيار و طاقت اندکي دارد

دم از دانش مزن با دانه خال نکورويان
که از هر حلقه‌دام عشق مرغ زيرکي دارد

به حرمت بوسه بايد داد خاک صيد گاهي را
که صيادش هزاران بسمل از هر ناوکي دارد

فقيه و چشمه‌ي کوثر، من و لعل لب ساقي
به قدر خويشتن هر کس که بيني مدرکي دارد

هواي دل عنانم مي‌کشد هر دم نمي‌داني
که از هر گوشه صيد افکن سوار خانگي دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام


مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن
مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌ام

با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته‌ام
با منکران دی صفت همچون خزان افسرده‌ام

مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده‌ام

روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد
ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبرده‌ام

در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم
با یار خود آمیختم زیرا درون پرده‌ام

آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام

در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم.....

wolf
wolf
@sahel :خخخ:خخخ:خخخ

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از بوی تو من مستم، ساقی مدهم ساغر

بگذار که می‌ترسم، از درد سر فردا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای حلقه‌های زلفش پیچیده گرد حلقم

افغان ز چشم مستش کان مست کرد مستم


فقط خدا
فقط خدا
ن از فردا نمیام چیست؟
جمله ای که هر سال این موقع ها دانش آموزان به همدیگه میگن بعد وقتی فرداش میری میبینی همشونم اومدن !:حلما

قابل توجه دانش آموزای ساینا:سوت:ههه

یادش بخیر:ارزو ماهم گذروندیم این روزارو:بی دندون

[لینک]

سال نو پیشاپیش مبارکــــــــــــــ ساینایی های عزیــــــــــــز{-180-}
{-69-}{-90-}{-115-}{-94-}{-203-}{-130-}{-137-}{-132-}{-111-}{-131-}

wolf
wolf
زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست

دیدن تو کمتر از نوشیدن مشروب نیست



تا نگاهم می کنی سرگیجه می گیرد مرا

پیش چشمانت شراب کهنه هم مرغوب نیست



توی آغوشت عجب آرامشی خوابیده است

من در آغوشت که می گیرم... دلم آشوب نیست



می پلنگی... حال صیدت را دگرگون می کنی

توی چنگت هیچ آهو بره ای محجوب نیست



چنگ و دندانی بزن بر نرمگاه گردنم

لج نکن صیاد! ... امشب حالم اصلن خوب نیست



مهتاب یغما

LOEY♡
LOEY♡
لحظه ی دیدار اخوان ثالث
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
تازگیا دل من یه جایی گیره با تو
اومدی توی قلبم زود وا کردی جاتو^_^



wolf
wolf
می نوازم با دلم سنتور . باور میکنی ؟

دستگاه دلکش ماهور . باور می کنی ؟

پشت ابرتیره گی ها نور پنهان کرده اند

چهره ام در سایه ها مستور. باور می کنی ؟

عشق یک پرده کشید و دیده گانم کور شد

پیر کنعانم دو چشمم کور. باور می کنی ؟

همچو موسی می کنی اعجاز و من بی اختیار

گم شدن در غار های طور. باور میکنی ؟

مستم اما لب نیالایم به هر پیمانه ای

چون دلم شد خوشه ی انگور . باور میکنی ؟

نام شیرینت برای من تداعی میکند

طعم داغ اشک های شور . باور میکنی ؟

برج و باروی دژ مهر تو یعنی قبله گاه

در وجودت می شوم محصور . باور می کنی ؟

لحظه ای از حس تکریم تو غافل نیستم

می شوم با بندگی مغرور . باور می کنی ؟

گر بگو یم قصد دارم تا بگیرم من ز عشق

خلعت سرداری منصور . باور می کنی ؟

بودنت مثل نفس حس قشنگ زندگیست

در دل تاریکی این گور . باور می کنی ؟...



سرخوش پارسا

LOEY♡
LOEY♡
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

0
0
تو را آنگونه میخواهم که زندان زلخیا را

کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را

ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی

که من از بد بیابانی گرفتم راه دریا را

چنان از دیدنت دورم که باور کرده ام کورم

تو کاری کن بدون تو نبینم صبح فردا را

برف آمد پشت رد ابر در خیابان گم شدم

برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم

برف آمد پشت رد ابر در خیابان گم شدم

برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم

نه عهدی با کسی بسته ام نه در آغوش تو آرمستم

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو