یافتن پست: #مستم

سید ایلیا
سید ایلیا
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی بکام، باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می‌باید تهی است؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

منتظر
منتظر
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان - دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه، هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر، سنگم می زدند

دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد

قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

سید ایلیا
سید ایلیا
دلخوشم با نظم ِ گیسویت ، پریشانی چرا ؟!
من که مستم با نسیمی ، عطر افشانی چرا ؟!
آینه در آیــنه ، امشب کـــه مبهوت تـــو ام
ماه را آورده ای بر چین پیشانی چــــــرا !؟
گاه می خندی و گاهی اشک در مـی آوری !
آه!… عادت کرده ای من را برنجانی چرا ؟
جای هیزم خاطرات کهنه مان را یک به یک !
در دل شومینه میخواهی بســـوزانی چـرا ؟
آخرش می میرم و یک روز می فهمی کسی،
مثل من عاشق نخواهد شد ، پشیمانی چرا؟!
در کـــنار من ولـــی همواره فکـــر ِ رفتنی
تازه پیشم آمدی ، قدری نمی مانی چــــرا ؟!

هادی
هادی
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

هادی
هادی
میگم اینجاروچیکارش کنیم؟؟ الباش خیلی خوب شده بود همیشه آنلاین داشت اینجا کاربرایی که میان نمیمونن باید یه راه حلی داشته باشه لطفا ایده هاتون رو بهم بگین :)

سید ایلیا
سید ایلیا
بر درگهت گدای گدایانم ای امیر

مسکینِ مستمند ِ پریشانم ای امیر

دردی به جان فتاده ز شوق ِ هوایتان

کز هر چه مرهم است گریزانم ای امیر

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو