آدمی را آدمیت لازم است.
خیلی باید پست و بی وحدان باشیم که از مرگ یه هم نوع یه هموطن خوشحالی کنیم... دشمن شاد کنای نامرد... جای بسی تأسف
ما داریم به کجاها میریم...
امام زمانم به دادمون برس........
منم از جانب اونا ننوشتم روز خوبی بوده کاری هم به منفی دادنشون ندارم
پیامایی که تو پی ویم دادن ناراحتم کرد
فک میکنن همه مث خودشونن که از مرگ یکی دیگه خوشحال بشن
خواص شگفت انگیز آلو خشک سیاه
در کتاب طبّ الأئمّه لابنی بسطام ، ص 136 ، بحار الأنوار ، ج 66 ، ص 189 ، ح 1 .
به نقل از زیاد قندی: بر امام کاظم علیه السلام درآمدم ، در حالی که نزد ایشان ظرف آبی قرار داشت و چند آلوی سیاه _ که همان زمان ، هنگام چیدنش بود _ در آن دیده می شد .
فرمود : «حرارت ، در من بالا گرفته و آلوی تازه حرارت را خاموش می کند و صفرا را فرو می نشاند . خشکِ آن نیز خون را آرام می کند و دردهای بی درمان را از تن بیرون می کشد»
نام علمی آلو سیاه Syzygium cumini
آلو خشک سیاه سرشار از ویتامینها و مواد معدنی
آلو سیاه حاوی مقدار زیادی ویتامین، مواد معدنی و سایر مواد مغذی است. این میوه سرشار از ویتامین C، ریبوفلاوین، تیامین، فولات، نیاسین، پیریدوکسین، اسید پانتوتنیک و کولین است، همچنین اسیدهای چرب امگا ۳، اسیدهای چرب امگا ۶، فیبر غذایی، سدیم و پتاسیم را در خود جای داده است که فواید زیادی برای سلامتی دارند.
علاوه بر این آلو سیاه حاوی مواد معدنی مانند کلسیم، منیزیم، آهن، پروتئین، روی، مس و سلنیوم است.
ادامه کامل مطلب در دیدگاه
آرتور اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب كرده است؟!
او در جواب گفت: در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم "خدایا چرا من؟" و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم "خدایا چرا من؟
من فلسفی رو نمیدونم و درگیرشم نمیشم ولی من ب کردن همه عزیزای زندگیم حق دارم و همهی اپنا ب کردن من پس باید مراقب تک تک دپس داشتناشون باشم و باشن
ما انسانها سرشار از احساسیم و هدایتکر احساسمون باشیم ب سمته مثبت ن منفی
نشینیم تا بارون بیاد چون دوس داریم بارون رو بلکه اگر دوس داریم بریم ی حا بارون ببینیم. اکر بشینیم بگیم یچیزی میشه با اون سنگ هیچ فرقی نداریم اون ی چیزی میشه رو خودمون بسازیم
روزی روزگاری مردی اول صبح در بازاری پرسه میزد که ناگهان با عزرائیل چشمدرچشم شد و دید که فرشتۀ مرگ خشمگین در او مینگرد.
مرد، ترسان و پریشان، به درگاه سلیمان نبی پناه بُرد و به سلیمان التماس کرد که به باد فرمان دهد که او را با خود به هندوستان ببرد تا دست عزرائیل به او نرسد.
سلیمان به باد فرمان داد که چنین کند. باد هم بهفرمان سلیمان مَرد را برداشت و با خود به هندوستان برد.
روز بعد سلیمان به عزرائیل گفت: «مردی دیروز به من گفت که در بازار با خشم به او نگاه کردهای، جریان چه بود؟»
عزرائیل جواب داد: «راستش با خشم نگاه نکردم، با تعجب نگاه کردم و تعجبم از این بود که خدا به من فرمان داده بود امروز جان این مرد را در هندوستان بگیرم و من وقتی این مرد را اینجا و فرسنگها دور از هندوستان دیدم تعجب کردم که چطور ممکن است جان مردی را که الان اینجاست، امروز در هندوستان بگیرم، چون او هرقدر هم تُند برود نمیتواند امروز به هندوستان برسد؟!»
آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمیگذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسندهی حرفهای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستاننویسی حس میکرد و میدانست که استعداد بالقوهای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حقالامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر میشود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی میدانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهرهوری او در این یک سال برابر با بهرهوری نصف عمر فورستر(رماننویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسندهی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد! وى ۷۶ سال عمر کرد و طی این سالها ۷۰ کتاب نوشت!
مشهورترین کتاب وی پرتقالکوکی است.
(( قاتلة روحی))
هی قاتلة روحی
فکیف ترید منی ان اتکلم معها
هی التی قتلت روحی و دفنت جوانحی تحت الارض
هی التی هدَّمَت ارکانی
هی التی قتلتنی بکلمة واحدة
عندما قالتنی لااحبک
یالیتنی کنت اموت فی ساحات الحرب و کان یبقی روحی حیا
هی قاتلة روحی
فکیف ترید منی ان انساها
هل یمکن الانسان ان ینسی قاتلته
و هل یمکن الانسان ان یغض عینیه فی هذه المسئلةو یغفر قاتلته
نعم یمکن
یمکن الانسان ان یغفر قاتلته
ولکننی لن اغفرها
لانها قتلت روحی
لوکانت تقتل جسمی و لم تقتل روحی
هی قتلت روحی و ذهبت و بعد موتی لم ترسلنی فاتحة او سلاما
بعد ذلک الیوم
صرتُ انسانا دون ما کنتُ من قبل #مهاجر_همدانی
مرحله اول دوستی الترب هستش یعنی کسی که باتو هم سن هستش و بخاطر هم سن بودن باهاش دوستی
مرحله آخر و شدت دوستی بهش میگن القرین
یعنی کسی که از لحاظ روحی محکم و قوی بهش وصلی
احسنت خوب گفتی هادی
هادی بنظرم بوی ترور هم میاد ولی هنوز زوده معلوم میشعه
بله
آخه دو تا هلی کوپتر دیگ هم بوده
اونم تو اون مناطق ک هم مرز با کشوری مثل آذربایجان و اسقاطیل اونجا پایگاه دارعه