یافتن پست: #مداد

Bahar
Bahar
خسته شدم:گریه

farhad
farhad
از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست

شب‌های بی توام شب گورست در خیال

ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

زنهار از این امید درازت که در دلست

هیهات از این خیال محالت که در سرست

سید ایلیا
سید ایلیا
هر روز بامداد... ..نیایش را پر از نیاز ....نیاز را پر از وصال ....و وصال را ...پر از خدا کنیم.

شــادی
شــادی
@wolf
اینو تازه کشیدم

wolf
wolf
اگر نخندی
اگر برای من تمثیلی از آفتاب نیاوری ،
چگونه از نشاط بنویسم،
چگونه از آمدن صبح و درشت گویی خورشید بنویسم،
چگونه بیاد آرم
که روی تو
اولین بامدادی است که عاشقانه دوستش داشتم...




wolf
wolf
میشع کمکم کنین...؟<img src=ی" title=":شادی" />
چنتا عکس رنگی میخام...ترجیحا عکس دختر باشع ....برای نخاشی با مدادرنگی...<img src=ی" title=":شادی" />

wolf
wolf



اینم نخاشیع من ...<img src=ی" title=":شادی" />


لوطفن پس از دیدنه عکس مسخرع نفرمایید ... :/

wolf
wolf
رود قصیده ‌ی بامدادی را
در دلتای شب مکرر می‌کند
و روز از آخرین نفسِ
شبِ پرانتظار
آغاز می‌شود.




0
0
دعای مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».

پیام متن:
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.

سکوت شب
سکوت شب
دلتنگیم را برای تو با مدادکودکیم مینویسم
که هیچ گاه دروغ نمی گوید

wolf
wolf

انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم ... :الهه
:بوس:دی

:آمازون

حضرت@دوست
حضرت@دوست


دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند

ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت
به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند

نفس حیات بخشت به هوای بامدادی
لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند

نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما
که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند

رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟
که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند



༊
سیمین بهبهانی :

آدم نمی‌داند در درون قلب دیگران چه می‌گذرد!
وقتی كسی می‌گوید «دوستت دارم» مشخص نیست كه چرا و چگونه دوستت دارد.
دلیل به وجود آمدن این حس كه او دوست داشتن فرض كرده٬ كدام خصوصیت توست.
و خود این حس در قلب او چقدر با چیزی كه تو «دوست داشتن» قلمداد می‌كنی متفاوت است…؟

یادم می‌آید بچه بودم (شش-هفت ساله) یک نقاشی ساده از دو تا بچه (یک دختر، یک پسر) كه داشتند با هم حرف می‌زدند توی یکی از کتاب‌های خواهر بزرگترم دیدم! دختر به پسر گفته بود: «من ماهی خیلی دوست دارم»
و توی ابر فكر بالای کله‌اش، یک ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا می‌كرد. بعد پسر گفته بود: «من هم همینطور»…
و توی كله‌ی او یک ماهی بود كه داشت توی ماهی‌تابه جلزو ولز می‌كرد…!

یادم می‌آید تا مدت‌ها هر وقت می‌خواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم"، به تته‌پته می‌افتادم!
كه حالا نوع دوست داشتنم را چطور توضیح بدهم تا اشتباه نشود!
تا همین امروز هم فكر می‌كنم به هر كس گفته‌ام «دوستت دارم» نفهمیده چطوری دوستش داشته‌ام، و اگر كسی جایی پیدا شده كه خیال کرده مرا دوست دارد در نهایت به شیوه‌ی خودش دوست داشته..

LOEY♡
LOEY♡
دیدن هر بامداد ، اتفاق ِ ساده ای نیست …

خوشایند است و تکرار ناپذیر ؛

گنجشک ها بیخود شلوغش نمیکنند …

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو