یافتن پست: #مداد

wolf
wolf
دعواکن، ولی با کاغذت،
اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد،
هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس،
خواستی هم داد بکشی؛
تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را؛
آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،
آنوقت خودت قضاوت کن؛
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی. دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای؛
خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی
گاهی میتوان از کورهء خشم پخته تر بیرون آمد...



‌_قمشه‌ای

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
(:


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
بمان!
"دوست داشتنم"
هنوز بوی باران و کاهگِل می دهد،
بوی مدادِ جویده شده‌ی کودکی ام،
بوی گلبرگ های گلِ محمدیِ لای قرآن،
من تو را
قدِ انگشتانِ
دو دستم
دوست دارم...!:گمشده

سکوت شب
سکوت شب
گاهی دور از چشم ابرها هم میتوان عاشق شد ،
میتوان بغض کرد ،
میتوان بارید
گاهی دور از چشم مدادرنگی ها هم میتوان نقاش شد ،
میتوان آسمان داشت ،
میتوان آبی شد
اما گاهی دور از چشم گذشته نمیتوان امروز را پشت هیچ فردایی پنهان کرد . . .

سکوت شب
سکوت شب
ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم…
شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم!!!
اما روزی …
برای کامل کردن نقاشیمان به دنبال هم خواهیم گشت ..
به شرطی که همدیگر را تا حد نابودی نتراشیده باشیم….

یاسر
یاسر
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت

"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

یاسر
یاسر
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت

"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

wolf
wolf
برم مخشامو بنویسم{-136-}:مشکوک
{-201-}{-201-}{-201-}{-201-}{-201-}

LOEY♡
LOEY♡
حال کنین:حلما:خنده:خنده
@sahel
@wolf

wolf
wolf
مشکلی نیست ، بگویند طرف کم دارد

حال دیوانه کجا قصه مبهم دارد



جبرئیلم اگر امروز ، به من خرده نگیر

دکمه در دکمه تنت حضرت مریم دارد



باز با ارتش زیبایی تو درگیرم

خط چشمت خبر از خط مقدم دارد



لای موهات اسیرم ، تو مرا دار بزن !

آنکه پیروز شده حق مسلم دارد



بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است

لعنتی ! لمس تنت زلزله بم دارد



وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ

با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد



علی صفری

wolf
wolf


وختی دلت پره و به خودت قول دادی به خاطرع دنیا و ادما و کاراشون گریه نکنی ...
وختی دلت پرع و نمیتونی با کسی حرف بزنی...
وقتی عصبانی هستی و کسی نیس که ارومت کنه ...
وختی...
میشینی..یه مداد دستت میگیری و شروع میکنی به کشیدن...
خودتم نمیدونی اخرع این کشیدنا چی میشه ولی میکشی...
اخرش که میشه ...می بینی نع ! زیادم بد نی...
همه می بینن... میگن خوبه !
اما هیچ وخت متوجه نمیشن اینا خط خطیایع ذهنتع !!
هیچ وخت متوجه پیچیدگی هایع افکارت نمیشن!
و اخرش...
اخرش بازم خودت میمونی و یه نقاشی...


wolf
wolf
تا 9 هستم بعدش فک میکنم که برم درس بوخونم یا نع{-2-}{-76-}{-76-}{-76-}{-68-}
{-115-}{-115-}{-115-}{-115-}{-115-}{-130-}{-120-}{-114-}{-132-}{-131-}{-134-}{-140-}{-140-}{-140-}{-137-}{-138-}{-138-}{-155-}{-155-}{-155-}{-163-}{-163-}{-175-}{-175-}{-177-}{-177-}{-178-}{-178-}{-185-}{-185-}{-180-}{-180-}{-179-}{-186-}{-192-}{-198-}{-204-}{-203-}{-202-}{-195-}{-201-}{-200-}

فقط خدا
فقط خدا



بچه که بودم فکر می کردم پدر و مادرها مثل ساعت شنی هستند
تمام که بشوند برشان می گردانی و از نو شروع می شوند
بعدها فهمیدم پدر و مادرها مثل مداد رنگی هستند
دنیایت را رنگ می کنند خودشان ولی آب می روند
نقاشی هایت را که کشیدی یک روز، تمام می شوند
کاش زودتر کسی راستش را به من گفته بود
پدر و مادر ها مثل قند می مانند
چای زندگی ات را که شیرین کنند، خودشان تمام می شوند.
با آرزوی سلامتی و پایداری برای همه پدر و مارها:قلب

فقط خدا
فقط خدا


:(:گل

{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}

wolf
wolf
هر بامداد آهویی از خواب بر می خیزد و میداند

که از تندترین شیر باید تندتر بدود وگرنه کشته خواهد شد

هر بامداد شیری از خواب بر می خیزد و میداند

که باید از تندترین آهو تندتر بدود وگرنه از گرسنگی خواهد مرد

فرقی ندارد آهو باشی یا شیر

آفتاب که برمی آید آماده دویدن باش …

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو