یافتن پست: #مجنون

?
?
رابطه ای قشنگه که:
حرف زدناتون مثل دوتا دوست صمیمی باشه،عشقتون مثل لیلی مجنون،حمایتتون از هم مثل خواهر و بردار و دیونه بازیاتون مثل دوتا بچه 🥰❤️‍🔥

fatme
fatme
علاج درد مشتاقان ، طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان ، غمِ مجنونِ شیدا را


‌‌‎‌‌‎

حضرت@دوست
حضرت@دوست



لیلی زیبا نبود
ولی عشقش در قلب مجنون او را زیبا به نگارش در آورده بود
و اما........
زشت ترین تصویر تو در نظرم زیبا بود

حضرت@دوست
حضرت@دوست


بگو ای دل
بگو؛ تا کی زِ شوقِ روی لیلی، تو مجنونِ پریشانِ روزگاری؟!

خانوم اِچ
خانوم اِچ
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست ؟ / در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانه اند / عشق در دست حسین بن علیست
{-41-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از آب دیده بجز خون دل نبرد ؟
مجنون دراین سال های انتظار .........


خانوم اِچ
خانوم اِچ
لیلی گفت بس است دیگر بس است
و از قصه بیرون امد
مجنون دور خودش میچرخید
مجنون لیلی را نمی دید رفتنش را هم
لیلی گفت کاش مجنون این همه خود خواه نبود
کاش لیلی را میدید
خدا گفت لیلی بمان قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند
لیلی گفت
این قصه نیست پایان ندارد
حکایت است
حکایت چرخیدن
خدا گفت
مثل حکایت زمین
مثل حکایت ماه
لیلی بچرخ
لیلی گفت کاش مجنون چرخیدنم را میدید
مثل زمین ک چرخیدن ماه را میبیند
خدا گفت
چرخیدنت را من تما شا می کنم
لیلی بچرخ
لیلی چرخیدو چرخیدو چرخید
دور دور لیلی است
لیلی میگردد
و قصه اش دایره است
هزار نقطه دوار
دیگر ن نقطه ای
ن لیلی
لیلی!بگرد گردیدنت را من تماشا میکنم
لیلی!بگرد حکایت دایره باقیست

خانوم اِچ
خانوم اِچ
لیلی می دانست ک مجنون نیامدنی است
اما ماند چشم به راه و منتظر
هزار سال
لیلی راه ها را اذین بست و دلش را چراغانی کرد مجنون نیامد
مجنون نیامدنی است
خدا از پس هزار سال لیلی را می نگریست چرا غانی دلش را
خدا به مجنون میگفت نرود
مجنون حرف خدا را گوش میگرفت
خدا ثانیه ها را میشمرد
صبوری لیلی را
عشق درخت بود
ریشه میخواست
صبوری لیلی ریشه اش شد
خدا درخت ریشه دار را اب داد
درخت بزرگ شد
هزار شاخه
هزاران برگ
ستبر و تنومند
سایه اش خنکی زمین شد
مردم خنکی اش را فهمیدند
مردم زیر درخت سایه لیلی بالیدند
لیلی چشم به راه است
درخت لیلی ریشه میکند
خدا درخت ریشه دار را اب می دهد
مجنون نمی اید
مجنون هرگز نمی اید
زیرا مجنون نیامدنی است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کاروان دل

تو ای عاشق ترین عاشق
تو ای زیباترین لیلی
تو ای شعرت ندای دل
ز عشق و عاشقی بگذر
که مجنون را بسی لیلی
بود هم کاروان ، اخر


تو ای پروانه رنگین
که گرد شمع ان
بیگانه می گردی
خم از می خالی و
باور نداری تو
پریشان ، ارزو بر دل
خریدار می نابی
پی پیمانه می گردی


تو ای هم کاروان دل
تو ای شهزاده شهرم
بیا بشنو ز من پندی
ز رویا ها برون پا ، نه
به منزل چون رسد محمل
رها کن عشق لیلایی
ببین شوری دگر دارد
سفر ، اما به تنهایی .


هادی
هادی
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلوده یوسف ندریده



حضرت@دوست
حضرت@دوست
خشته خام
قصه یوسف را از زبان کسی شنیدم .
که روزی من مجنونش بودم.و او لیلی داستانم
تا زیبای یوسف را شنید ..مجنون را به بادیه عدم سپرد شد زلیخاه :یوسف کش


صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو