یافتن پست: #متن

یاس
یاس
اقا ملت چطور سه وعده میخورید با کلی میان وعده و هل هوله :گگگ
تازه لاغرم هستید :-s
فقط صبونه ساعت ۹ خوردم
ظهر هم چندتا بادوم درختی
الان حس مسمومیت دارم :گگگ
رفتم نوشابه مشکی گرفتم سر بکشم حالم خوب شه
اهای لاغرای خوش خوراک
کجای مجلس نشستید
از همه تان متنفرم اکی بای :گریه

رها
رها
قورمه سبزی درست کردم، با وجود این ک هود روشن بود، کل سوراخ سمبه های خونه بوی قورمه گرفته :آخی چیکار کنم الان :/

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برایت نوشته بودم
بزرگترین افتخار شناخت عشق است و بزرگترین افتخار من این است که تو عشق منی
ای چشمه ی خون در رگ هایم، دلی را که دوستت دارد رها نکن


أعطيك وردة أرجوانية بلون قلبك ، فأنت تعلم أن الشوق يحرك الخطوة ، ويكرم روحك ، ويختارك ، ويسعد روحي لأني اشتقت إليك. أعظم شرف للسماء هو أنك قمرها ، وأعظم شرف هو معرفة الحب ، وأعظم شرف لي هو أنك حبي. علمتني شوقك ، وعرفتني على الحب وكرهتني بثلاثة أشياء: غيابك ، وبعدك ، وفراقك. أنت روحي أفتقدك ينبوع الدم في عروقي لا تترك القلب الذي يحبك فحبني أكثر. لك ، تجعلني يرتعد بقوة الحب ، والرغبة في رؤيتك

هادی
هادی


رمضانی خانوم
رمضانی خانوم
سلام به انصار ساینایی و مهاجرین فیضی :D ضمن قدردانی از میزبانان گرامی لازم دیدم خدمت دوستان فیضی که مدام یقه آقای پوشه دار رو میگیرن عرض کنم قطعی فیض ناشی از یه مشکل فنیه که بعد از قطع برق و از مدار خارج شدن سیستم خنک کننده دیتاسنتر سایت اتفاق افتاد. داریم تلاشمونو برای حلش میکنیم. صبور و شکیبا باشید و راه نیفتید اینور اونور آبرومونو ببرید :| لینک گروهی که موقت ایجاد شده تا رفع شدن مشکل به هم دسترسی داشته باشیم پیوست کردم [لینک]

?
?
آدم‌ها را به حال خودشان رها کنیم!

شاید که نه،

قطعا

جایی،

گوشه‌ای از دنیا

یکی بهتر از ما، انتظارشان را می‌کشد!

یکی که قرار است گوش شنوای ناگفته‌هایشان باشد و رفیق بی‌قراری‌هایشان.

آدم‌ها را به حال خودشان رها کنیم.

حتی با دوست‌داشتنشان،

فرصت زیبا زندگی کردن را از آنها دریغ نکنیم!

همیشه

یکی بهتر از ما، برای او که ما بهترینش نبودیم، هست!



پیمان قنبر

Saye
Saye
چون که زیبا بود...



قرآن و دعا
قرآن و دعا
کتاب تجربه نزديك به مرگ

مطالب این کتاب شرح(حوادث و اتفاقات كسانی كه عالم بعد از مرگ را تجربه كردند)
قسمتی از متن کتاب.
تجربه عباس
این گزارش در مورد پیرمردی است که آنقدر حالش وخیم بوده که حتی خودش هم می دانست سحر روز بعد را نخواهد دید. حدسش درست بود. او آن شب مرد اما به طور عجیب و باورنکردنی دوباره زنده شد. عجیب تر اینکه پیرمرد بعد از بازگشت به زندگی، حالش خوب خوب شده و دیگر نشانی از بیماری و درد در او دیده نمی شود.
دانلود کتاب .با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
[لینک]

قرآن و دعا
قرآن و دعا
کتاب خداوند الموت اثر پل آمیر :

قسمتی از متن کتاب
حسن صباح رهبر فرقه‌ی «باطنی» بود؛ فرقه‌ای از مذهب اسماعیلیه که همانند همه شیعیان، امام علی (ع) را امام اول و فرزندان او را تا امام جعفر صادق پیشوا و ولی امر مسلمین می‌دانست. اما از امام پنجم به بعد، پسرش موسی کاظم را امام نمی‌دانست و معتقد بود پسر دیگرش اسماعیل، امام است
دانلود کتاب
[لینک]

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
کاش قرار بزاریم اگر امر به معروفی هم انجام میشه این مدلی باشه!
کیه که قانع نشه یا بدش بیاد از طرف مقابش؟

رها
رها
چن تا پست چالشی بزارید، حوصله مون پوکید :/مخ خودمم قد نمیده :/

EDRIS
EDRIS
بابت فرصت هایی که توی زندگیم از دست دادم هیچوقت خودم رو نمیبخشم.

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
خدایا یا هوای گرماتو تموم کن یا منو 😒

یاس
یاس
جول اوستین شاید بشناسید
یه کشیش مسیحی و سخنران بزرگ انگیزشی
یه جا می گه خدا همه کارهاش از رو اصول و تو فقط وطیفه ات اینه در مقابل سختی و مشکلات بهش اعتماد کنی
یوسف که پیامبر و عزیز خدا بود
برای اینکه مردم مصر رو خدا پرست کنه
باید از پدرش دور میشد به چاه می ا۴تاد از برادراش نامردی میدید
به زندان می افتاد
و تحقیر میشد
اگر یکی از این اتفاقات نبود عزیز مصر نمیشد
یوسف نمی دانست چرا باید این همه سختی ببینه ولی یه چیز خوب بلد بود به خدا اعتماد داشت

و دقیقا در ایات اولیه سوره یوسف این بیان شده
والله غالب علی امره ....
و خداوند به کار خود مسلط است ولی بیشتر مردم این حقیقت را نمی دانند
{-137-}

یاس
یاس
اینو هیچ کی ازم نشنیده و هیچ جا نگفتم
چون اونموقع در قران باز کردیم
امد بود ای مریم از اینجا خارج شو و با احدی حرف نزن

ایام عرفه بود دانشجویی رفتیم کربلا
شانسی یه دختر معصومه نامی از خود تهران صندلیمون جفت هم شد و تمام راه رو رفیق شدیم
دختری چادری با اصالت و مومن
شب عرفه شد و ما تمام خطرات رو به جان خریده بودیم شب عرفه زیر قبه امام حسین باشیم
یکی از وقت هایی که زیارت امام حسین تاکید شده بود همین عرفه س
من کلا به خاطر کم خونی خستگی و خواب دارم ولی اون شب به شدت خوابم می اومد با دوستم گفتم من میرم اون پایین سرداب ابوالفضل چون کولر روشن بود و خلوت اونم گفت ولی من باید برم زیارت چون همه نیتمون برا این شب بوده
من که به خودم نمی تونستم غلبه کنم گفتم لایکلف الله تو برو
من رفتم سرداب
و پنج ده دقیقه گذشت معصومه برگشت گفتم چیشد
گفت اینقد خواب خواب کردی بیا منم نمی تونم برم زیارت شدیدا خوابم میاد
پاشو بریم خوابگاه
شوک بدی بود موندیم بریم یا بمونیم
گفتم ببین بزار قران باز کنم هرچی امد همون می کنیم
ایاتی که امده بود خلاصه اش این بود مریم از این مکان مقدس خارج شو و در مورد این ...

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو