Saleh
قلبی مهربان ز نازک ترین حریرها داخل سینه اش می تپید!
بارها دزدکی دیده بودم از استرس خطر کردن من
در رختکن مخفیانه می گریسد...
جانم❤
و گریه، چه نعمتی است واقعا
برای کسی که قلبی دارد.
مهاجر
چند روزی می شود ، مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم ، دلبر گیلانی ام
سبز جنگل های گیلان ، سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام
صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم ، خود خاقانی ام
ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی ، یونانی ام
بی تو خورشیدی ندارد ، آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم ، دایما بارانی ام
نوجوانم کرده چشمت ، این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی ، دبیرستانی ام
بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی ، با روح سرگردانی ام
کور خواهم کرد چشمی ، را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی ، در خون کردستانی ام
جشن می گیرم اگر، در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو ، در شب مهمانی ام
سلام نمیشناسم ولی دعا میکنم دوست خوبمون بهترین رتبه و بیاره ..
ممنونم عزیزمم😭😭💚
مرسییی 🥺💚