پلاک313
هیچکس نفهمید که خدا هم تنهاییش را فریاد میکشد
(( قــــــل هـــوالله احـــــد ))
aliaga
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
مهاجر
میگویند که گناهکاران را نمیپذیرند؛
آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست؛
اما پشیمانان را میپذیرند!
"سیّدمرتضی آوینی" گفت
aliaga
دردی که انسان را به سکوت وامی دارد،
بسیار سنگین تر از دردی است
که انسان را به فرياد وامی دارد…
و انسان ها فقط ب فریاد هم می رسند…
نه به سکوت هم…!
fatme
فریادی شدم از عمق جان که صدایی ندارد
aliaga
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی و میگویی : من فقط تورو دارم !
azar
حکایت عجیبیست رفتار ما آدمها
خدا میبینه و فاش نمیکنه
مردم نمیبینن و فریاد میزنن
مآه
خب میدانی؟ بدبختی از آنجا شروع شد که گفتیم ما منطقی هستیم.. یکی مان پرسید منطقی یعنی چه؟ آن یکی جواب داد یعنی هر بلایی سرت آمد، صدایت درنیاید... این شد که یارمان بد کرد و صدامان در نیامد.. عزیزمان مُرد و صدامان در نیامد.. عشق مان رفت و صدامان در نیامد.. توی خانه، سرخاک، وسط سالن فرودگاه، .. به جای اینکه گِل سرمان بگیریم و خودمان را چنگ بزنیم و فریاد بکشیم و شیشه بشکنیم تا نشکند ، نرود، بماند ، هی منطقی رفتار کردیم. ایستادیم و بغض هامان را قورت دادیم و لبخند زدیم. مثل احمق ها دست تکان دادیم و گذاشتیم رفتنی ها بروند.. از خانه، از دنیا، از دست...
azar
از سه چیز خودمون دور نگه آریم
افسوس
فریاد
نفرین
aliaga
چه دل نشین است امواج صدای آدم هایی که موسیقی محبتشان را فریاد میزنند...
آدمهایی که با محبتشان،
زمین را ستاره باران می کنند...
آدمهایی که با موسیقی کلامشان برای امواج خروشان دنیا لالایی می خوانند...