یافتن پست: #فریاد

حسن  مصطفایی دهنوی
حسن مصطفایی دهنوی
فریاد رس

fatme
fatme
کاش اینجا کوه بودو میتونسم فریاد بزنم
از اینکه صدامو خفه کنم بدم میاد
دلم فریاد زدن میخاد
کاش این لحظه یه زمیننننننن لرزهههههه میومد همه خونه ها دورو ورمو میریخ پایین فقط اون قسمت ک من ایستادم سالم میموند تا من فریاد بزنم یعنیا مث کارتون اوگی و سوسک ها که همه جا منفجر شد و فقط خونه اوگی موند
یا مثلا بال داشتم قیییییییژژژ پرواز میکردم میرفتم تو اسمون اونجا فریادمو میزدم و برمیگشتم تازشم
صداش مث تو کوه اکو نمیشه و برنمیگرده به خودت
هرچی فریاد بکشی میره تو مولکولای هوا
یا مثلا یه دریای کوچیک تو حیاطمون بود هروق خاسم برم کلمو کنم زیر آب فریاد بزنم صداشم هیشکی نمیشنوه جز ماهی ها
اصن میشه زیر آب فریاد زد 😐آب میره تو حلقمون که اونجوری
اصن الان میرم یه تشت آب میکنم امتحانش میکنم

▪️
▪️
بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشه‌های سیاهم
در تاریکی بیدار می‌شوند
فریاد می‌زنند:
بهار، بهار ...
شاخه‌های درختم من!
به آمدنت معتادم...!



حضرت@دوست
حضرت@دوست
صباحُ النّور
امام سجاد(علیه السلام) در دعای ۵۴ صحیفة سجادیه فرموده اند که هر گاه اندوه و گرفتاری دنیا به شما روی آورد این گونه خدا را بخوانید:

«یا فارِجَ الهَمِّ وَ کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمنَ الدُّنیا والاخِرَةِ وَ رَحیمَهُما، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمّدٍ وَ افرُج هَمّی وَاکشِف غَمّی یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اِعصِمنی وَ طَهِّرنی وَ اِذهَب بِبَلِیَّتی.

آن گاه آیةالکرسی (آیة ۲۵۵ سورة بقره) و سورة فلق و ناس و توحید را بخوانید و بگویید: «ای خدای من، مانند کسی که نیازمندیش به نهایت رسیده و فریادرسی نمی یابد و نیرویش سست شده و نیرودهنده ای نمی شناسد و گناهانش بسیار است و آمرزنده ای سراغ ندارد... جان مرا آن دم بازستان که در ایمان استوار باشم و رشتة نیاز مرا از این جهان بگسل و میل و رغبت و نیاز مرا به آنچه در نزد توست قرار ده... خدایا میل و نیاز مرا در درخواست از خودت آن گونه قرار ده که آنچه دوستانت از تو می خواهند من نیز از تو بخواهم و از آنچه می ترسند بترسم...».



fatme
fatme
پارگی حنجره بر اثر سکوت هایی همانند فریاد...!

زهرا
زهرا
ای نامت از دل و جان…
در همه جا به هر زبان، جاری است
عطرِ پاک نفست؛ سبز و رها از آسمان جاری است…
نورِ یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است



با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست؟!
عشق تو در سرشت من، با دل و جان آشناست…
چگونه فریادت نزنم؟
چرا دم از یادت نزنم در اوج تنهایی؟
اگر زمین ویرانه شود…
جهان همه بیگانه شود تویی که با مایی

Shahan
Shahan
سکوت من از فریاد هاست

mohamad
mohamad
به لحاظ روحی نیاز دارم
هرچه زودتر فریاد بزنم و بخونم:
غصه هاش به من رسید
شادیاش به دیگرون


هادی
هادی
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
صیاد

ای آنکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟

در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریـزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟

محبوس شدم گوشه ی ویـرانه ی
خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟

دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عشق حکایت

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندران برگ و نوا خوش ناله های زار داشت


گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود! از گدایان عار داشت

در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت.....

به حافظ دسترسی نداشتم اما یکهو دلم خواست این شعرو بنویسم و نوشتمش حالا بماند که تمامش یادم نیست و فقط همین چهار تا بیتش یادم بود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خاطره

دنیای غم همراه خاطره انسان را به پرت گاه جنون میکشد .
. و اشک ها و فریاد های درون انگونه نجواه میکند سرم گرم نوازش های تو بود که خوابم بردو کوچ ت را ندیدم. وما وعده پرواز با هم داشتیم.نه کوچ ناگهانی تو

★彡   نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
در قیدِ غمم،
خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم،
قوّتِ فریاد کجایی؟



▪️
▪️
• تاحالا شده وارد اتاقی بشین و توی تاریکی ته اتاق یه خوناشام ببینین؟
نه نه منظورم یه خوناشام سکسی نیست، اونا مال فیلماس! یه موجود گوژپشت و کثیف با بدنی استخونی ، اونایی که با دیدن شما خرخر میکنن مث حیوونی که میخواد حمله کنه‌، اونایی که با چشمای فرو رفته و هیپنوتیزم کنندش شمارو مسخ میکنه و به سمت خودش میکشونه و شما درحالی که میدونین درخطرین، توانایی فرار کردن ندارین.
اون لحظه که دست های سرد استخونیش رو دور صورت و سرتون حلقه میکنه تا بتونه از گردنتون خون بنوشه، وقتی فرو رفتن نیش های تیزش رو توی رگتون احساس میکنید و از درد میلرزین ولی ذهن شما تحت کنترل اونه و توانایی فریاد زدن ندارین.
البته که اون بعد از اینکه تغذیه کرد حافظه ی شمارو پاک میکنه تا برای دفعات بعدی هم بتونه اینکارو بکنه.

شاید بدونین که همه ی ومپایرها از خون تغذیه نمیکنن، تاحالا ومپایرهایی رو دیدین که از خاطرات، ترس ها و انرژی شما تغذیه میکنن؟
تا حالا شده وارد اتاقی بشید و یادتون بره چرا اونجایین؟

سید ایلیا
سید ایلیا
یاصاحب‌الزمان
من از دیار حبیبم،غریب افتادم
بیابیا گل نرگس برس به فریادم

العجل‌یامولای‌یاصاحب‌الزمان
روزت بخیرتمام هستی قلبم

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو