💢
#هر_شب_یک_حکایت
عقاب، وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند.
می دانید اتفاق چیست؟
گردبادی ست که از روبه رو می آید.
عقاب، به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال های خود را می گشاید و اجازه می دهد باد او را با خود بلند کند. به محض اینکه طوفان، قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده ی بلندپرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می کند و عمود بر طوفان می ایستد و مانند گلولهی توپی، به سمت بالا پرتاب می شود.
او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قلهی مورد نظر، در بالاترین نقطهی کوهستان، مأوا می گزیند.
او منتظر حادثه می ماند، حادثه ای که برای مرغ های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.
روزهایی هست که راه نجات، یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است.
ندای درون دوس داریا
ولی بنظرم ارزششو داشت ک سالها منتظر این جوونه باشم
چه خوشگله وقتشه بهش گلدون بزرگه رو جایزه بدی
فعلا تو شوک جوونه ی جدیده، فصل هم عوض شده و هوا سرد شده و این شوک دومش میشه اگه گلدون هم عوض کنم میشه سه تا شوک :/بچه م اذیت میشه... باید صبر کنم تا عید