💢
#هر_شب_یک_حکایت
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد شکار او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند، اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه ی درخت گیر کرد و نمی توانست به تندی فرار کند.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.
🔸چه بسیارند در زندگی چیزهایی که از آنها خوشمان نمی آید ولی مایه خوشبختی و آسایش ما هستند و بالعکس چه چیزهایی که داریم و یا دوست داریم داشته باشیم اما مایه بدبختی و عذاب ما هستند. تمام تلاشمان را برای داشتن زندگی بهتر انجام دهیم اما همواره به حکمت های خداوند راضی باشیم.
ی نوع تشویقه
شاید با پخش اذان در اینجا یکی دلش ب طرف نماز و ...بیاد
دستش ب هجویات نمیره
هرکی بخواد نصب میکنه رو گوشی الان مثلا الی نصب داره اینحا باشع اذان در اذان میشه تکثرا دارن رو گوشیشون و اینکه ساعت اینجا با اونجا فرق داره بهترین کار اینه ک هرکی رو گوشیش داشته باشه تا لوکیشن و ساعت درست پخش ش
بدیهیاته ن هجویات
خلاصه اینکه جن از بسم الله فراریه پدرام از اذان
عبضیاتتو
به به افرین