سید ایلیا
جوان بسیار باحیایی بود
در لبنان زندگی بسیار سخت است آن هم برای یک جوان مذهبی و حزب اللهی.
همیشه وقتی میرفتیم بیرون سرش پایین بود. دائم و سریع هم کارش را انجام میداد که برویم و زیاد در این فضاها نمی ماند.
مهمانی که میرفتیم یا در جمعی اگر حضور داشت لبخند دائم بر لب هاش بود اما با همان چهره مهربان و خندان دینش را حفظ میکرد..
گاهی در جمع دوستانمان اگر از بچه ها حرفی ناشایست میشنید با همان خنده اش متذکر میشد به آن ها.
📚 برگرفته از مصاحبه با دوستان شهید در حزب الله
شهید_جهاد_مغنیه
سید ایلیا
اگه گرانترین ساعتهای دنیا
رو هم داشته باشی
نمیتونی یک ثانیه پیش
که گذشته رو برگردونی
پس از وقت و زمانتون
نهایت استفاده رو ببرید
تنها امروز به تو تعلق دارد
پس لبخندت را حفظ کن
و لحظه لحظه
زندگی را غنیمت بدان
امروز گلی زیبا باش
بیاندیش، بکوش
مهربان باش، محبت کن
دلسوز باش، عشق بورز
امروز دستی بگیر
و با مهربانی
بوی خدا را منتشر کن
سید ایلیا
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،
عزیز میشود ...
*یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،غنیمت میشود ...
*خدا در مواقع سختی ها ،تنها پناه میشود ...
*یک قطره نور در دریای تاریکی ،همۀ دنیا میشود …
*یک عزیز وقتی که از دست رفت ،همه کس میشود …
*پاییز وقتی که تمام شد ،به نظر قشنگ و قشنگتر میشود...
*و ما همیشه دیر متوجه میشویم!*
" قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...
Marina
من در مدت عمر خود چیزها دیدم.
من مشاهده کردم که پسری مقابل چشم من پدر خود را کشت.
دیدم فقرا علیه اغنیاء،حتی علیه خدایان قیام کردند.
دیدم کسی که در ظروف زرین شراب میاشامیدند،
کنار رودخانه،با کف دست اب مینوشیدند.
دیدم کسی که زر خود را با قپان وزن میکردند،
زن خود را برای یک دست بند مسی به سیاه پوستان فروختند
تا این که بتوانند برای اطفال همان زن،نان خریداری کنند.
📚سینوهه
👤میکاو التاری