یافتن پست: #عجب

aliaga
aliaga
{-93-}{-95-}{-93-}{-95-}{-95-}{-92-}{-92-}{-161-}


آساتید محترم لدفن همگی جواب بدین...



شمام وختی نوشابه بطری میخورید ی دستتونو

میزارید کمرتون و بعد هر گلوپ نوشابرو میبرید بالا


جلوی چشماتون و ب باقیماندش نیگا میکنید؟؟؟

aliaga
aliaga
سلام علیک



بنا به تصویب مجلس شورای اسلامی

و درخواست وزارت صمت

از این هفته املت ها از سه شمبه ب شمبه منتقل میشود

هادی
هادی
خیلی دلم میخواد بشینم پست هایی که وقتی نبودم فرستادین رو بخونم ولی حتی حوصله ندارم پیام خصوصی هایی که فرستادینم جواب بدم :|
خلاصه هاشونو توی دیدگاه های این پست خیلی کوتاه بگین بیشتر از ده تا کلمه نشه لطفا واقعا حالشو ندارم

مهاجر
مهاجر
یه کتابی رو هفته ی پیش سفارش دادم
هنوز زده در انتظار ارسال
چرا ارسال نمیکنند پس
نکنه پولمو بخورن و آخر سرهم ارسال نکنند ای بابا:هعی

♡✓
♡✓
او نگفت دوستت دارم؛
اما نامه‌اش را اینگونه تمام کرد:
«بال تو را می‌بوسم پرنده قلبم.»





بسم الله الحب
بسم الله الحب
مژده برای کسانی که می خواهد لاغر شند

کم کردن وزن با خوردن ماهی تازه
در کتاب وسائل الشیعه ج25 ص77 ح1.
از امام صادق علیه سلام اینگونه
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که فرمود:

السَّمَکُ الطَّرِیُّ یُذیبُ اللَّحْمَ.(2).

«خوردن ماهی تازه گوشت بدن را آب می کند..

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت: ” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ ”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ ”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود. ”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: ” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه:

تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که هم

مهاجر
مهاجر
بیایید بگید برا اولین بار کجا و چجوری با ساینا آشناشدید و اومدید اینجا؟

مهاجر
مهاجر
مهاجر همدانی هم اکنون


donya
donya 👩‍👧‍👦
گلامون:اکلیلی


aliaga
aliaga
مهاجر با رکابی سفید بام قهر کرده فک کنم


مسولین جواب گو باشن

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
روزی روزگاری مردی اول صبح در بازاری پرسه می‌زد که ناگهان با عزرائیل چشم‌درچشم شد و دید که فرشتۀ مرگ خشمگین در او می‌نگرد.

مرد، ترسان و پریشان، به درگاه سلیمان نبی پناه بُرد و به سلیمان التماس کرد که به باد فرمان دهد که او را با خود به هندوستان ببرد تا دست عزرائیل به او نرسد.

سلیمان به باد فرمان داد که چنین کند. باد هم به‌فرمان سلیمان مَرد را برداشت و با خود به هندوستان برد.

روز بعد سلیمان به عزرائیل گفت: «مردی دیروز به من گفت که در بازار با خشم به او نگاه کرده‌ای، جریان چه بود؟»

عزرائیل جواب داد: «راستش با خشم نگاه نکردم، با تعجب نگاه کردم و تعجبم از این بود که خدا به من فرمان داده بود امروز جان این مرد را در هندوستان بگیرم و من وقتی این مرد را اینجا و فرسنگ‌ها دور از هندوستان دیدم تعجب کردم که چطور ممکن است جان مردی را که الان اینجاست، امروز در هندوستان بگیرم، چون او هرقدر هم تُند برود نمی‌تواند امروز به هندوستان برسد؟!»

حسام
حسام
امشب قراره یه خوابی ببینم میشه الان تعریفش کنم ..فردا وقت نمی کنم؟!

حسام
حسام
یه جلسه سنگین کاری که هر کدمون یه چرتی گفتیم و هیچ کدوم هم نفهمیدیم کی چی گفت داشتیم ...مفید و تاثیر گذار با انبوهی از سر درد. {-204-}

aliaga
aliaga
جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد.
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد
رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست.
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد
گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشهٔ چشمی که به ما داشت ندارد

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو