یافتن پست: #شهر

سالومه
سالومه
تو شهر آرزوها

دیدم یکی شبیه ات

حیف که قسم خوردم

ندم دلم را به غریبه

اینکه هنوز دوست دارم

واقعا برام عجیبه ...

خانوم میم
خانوم میم
نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد:
سجاد بابایی برای «مجنون»
پرویز پور صمیمی برای «پرویز خان»
شهرام حقیقت‌دوست برای «قلب رقه»
ارسطو خوش‌رزم برای «صبح اعدام»
علی شادمان برای «تابستان همان سال»
جواد عزتی برای «تمساح خونی»

عههههههههههههه:گریه
نمی خوامممممممممم:گریه
نمی خوام جواد و شهرام حقیقت دوست با هم رقیب باشننننننن :ای‌ خدا

Tasnim
Tasnim
امروز رفتم راهپیمایی
به چشم دیدم غرفه وزارت بهداشت و غرفه شهرداری تهران، جایزه بچه ها رو که بنا بود بدن قایم کردن، آخر سر دزدیدند و جمع کردن بردن

یاس
یاس
یه بار ضریح امام‌حسین از شهرمون رد کردن
جمعیت جوری ریخته بود
کم موند کشته بدیم
یکی از اشنایان که با نطام و دین زاویه داره
اون همه جمعیت دیده بود
ناامیدانه گفت چیزی که من امروز دیدم
محاله این رژیم عوض شه
به قول ایشون
چیزی که من امروز دیدم محال این نظام چیزیش بشه :ایران
تولد ۴۵ سالگیت مبارک {-41-}
چش بدخواه داخلی و خارجیت کور شرشون به خودشون برگرده و اینا:دعا

مهاجر
مهاجر
روزگار اینسان که خواهد بیکس وتنها مرا

سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
💔

خانوم میم
خانوم میم
اخه به سینگلای بخ بخت کی گفته برن فیلم عاشقانه ببینن⁦🏌️⁩

شامی
شامی
دیگه فهمیدم اصالتا اهل کوجام:D


donya
donya 👩‍👧‍👦
شهره صولتی یه جوری میخونه و قر میده انگار نه انگار هم سن و سالاش الان هفت تا کفن پوسوندن:بی حوصله

مهاجر
مهاجر
سن یاریمین قاصدی سن
ایلن سنه چای دئمیشم

خیالینی گوندریب دیر
بسکی من آخ ، وای دئمیشم

آخ گئجه لَر یاتمامیشام
من سنه لای ، لای دئمیشم

سن یاتالی ، من گوزومه
اولدوزلاری سای دئمیشم

هر کس سنه اولدوز دییه
اوزوم سنه آی دئمیشم

سننن سورا ، حیاته من
شیرین دئسه ، زای دئمیشم

هر گوزلدن بیر گول آلیب
سن گوزه له پای دئمیشم

سنین گون تک باتماغیوی
آی باتانا تای دئمیشم

ایندی یایا قیش دئییرم
سابق قیشا ، یای دئمیشم

گاه توییوی یاده سالیب
من دلی ، نای نای دئمیشم

سونرا گئنه یاسه باتیب
آغلاری های های دئمیشم

عمره سورن من قره گون
آخ دئمیشم ، وای دئمیشم
شهریار

مآه
مآه
وقتی که عکس ِ ماهِ تو در برکه قاب شد
هی شعر روی شعر نشست و کتاب شد
مردان شهر ؛ مثل خودم شاعرت شدند
از آن به بعد ؛ انجمن شعر باب شد
تا آمدم ببوسمش آن روی ماه را
یکباره رفتی و همه جا آفتاب شد
هی سمت عشق رفتم و چیزی نیافتم
از دور چشمه بود و جلوتر سراب شد
روزی تو را خدا به خودم داد و بعدها
از من تو را گرفت شبی، بی حساب شد
هنگام آفرینش و تبیین رنگ ها
بخت من از نخست ، سیاه انتخاب شد
دیدم تو را دوباره شبی بعد سالها...
هرچند توی خواب ! ولی مستجاب شد
می خواستم ببوسمت آن روزها... ولی
تا آمدم عمل بکنم، انقلاب شد . . . ماه من..

رها
رها
تا مسواک میزنم، معده ی احمقم تازه میفهمه ک گشنه س :/

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده ای
کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در معرض آه آمده ای
از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده ای
چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای
می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای
آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده ای
شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

گــاهـی گمان نمی کنی ولی خوب میشود
گــاهـی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود…
گــه جور میشود خود آن بی مقدمه
گــه با دو صد مقدمه ناجور میشود…
گــاهـی هزار دوره دعا بی اجابت است
گــاهـی نگفته قرعه به نام تو میشود…
گــاهـی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گــاهـی تمام شهر گدای تو میشود…
گــاهـی برای خنده دلم تنگ میشود
گــاهـی دلم تراشه ای از سنگ میشود…
گــاهـی تمام این آبی آسمان ما
یــکباره تیره گشته و بی رنگ میشود…
گــاهـی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هــرچه زندگیست دلت سیر میشود…
گــویـی به خواب بود،جوانی مان گذشت
گــاهـی چه زود فرصتمان دیر میشود…
کــاری ندارم کجایی ، چه میکنی
بـی عـشق سر مکن که دلت پیر میشود….

aliaga
aliaga
آغااااا فارسی غذای یتیمچه میشه بی پدر مادر؟؟؟؟؟؟؟؟:فکر

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو