یافتن پست: #شهریار

donya
donya 👩‍👧‍👦
اگه باهاش قهرید و میخواهید هم گِله کنید و هم سر صحبت رو باز کنید مثل شهریار بگید:

یادَم‌نِمیکُنی و زِ یادَم‌ نمیرَوی
یادَت بخیر،یارِ فَراموشکارِ مَن..

محسن
محسن
چشم خود بستم
که دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زد
دیوانه ! من می بینمَش...

🖋

هلیا
هلیا
اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل ما را
به خال هندویش ببخشم

سمرقند و بخارا را "حافظ "

سر و دست و تن و پا را "صائب "

تمام روح معنا را "شهریار"
...
💖💙💛💚💛💚💖💙

رها
رها
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

?
?
چشم خود بستم که دیگر
چشم مستش ننگرم ...

ناگهان دل داد زد:
''دیوانه! من می‌بینمش''



محسن
محسن
حافظ میگه,

🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

💚صائب در جواب حافظ میگه,

🌸هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
🌱نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

💚شهریار در جواب هر دو میگه,

🌸هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
🌱نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

🌸سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
🌱نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را

🌸اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🌱به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

محسن
محسن
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو

همدم دردم و این درد کشیدن دارد..

👤

محسن
محسن
زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت
که قیمتم بشناسد به امتحان سکوت

منی که خاک نشین بودم از تجلی عشق ...
گذشته‌ام از فلک هم به نردبان سکوت

نهفته باید و بنهفتم آنچه را دیدم
که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت


شهریار

محسن
محسن
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی




سارا
سارا
مستِ یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت
گردِ شمعش سوختم پروانه گشتم عاقبت

رفتم از دستش بگیرم تا گرفتم پر ڪشید
آشنـا گفتـم شوم بیگـانـه گشتم عاقبت

در خیـال آن شبے بـودم مـرا مهمان ڪنـد
غـافل ازخود بودم و بے خانه گشتم عاقبت

در پے ات آواره شـد دل نامسلمانے نڪـن
بُگذر از مـن، پیرِ آن فـرزانه گشتـم عاقبت

نازنین میبندم این دفتر گذشت ان فصل ما
با نسیمے مے روم افسـانه گشتم عـاقبت


شهریار

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
ما در این عالم ؛
که خود کنج ملالی بیش نیست،
عالمی داریم
در کنج ملال خویشتن….

شهریار

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
چشمی به رهت دوخته ام

باز که شاید

بازآئی و

برهانیم از چشم به راهی...



پریا
پریا
من معتقدم که
ناراحت کردن یه آدم
مثل پرت کردن یه تیر به آسمونه
که نمیدونی کجای زندگیت
قراره برگرده پایین و یقه خودتو بگیره..
جناب شهریار هم راجع به " کارما " گفته:
فلک همیشه به کام یکی نمی گردد،
که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست...

aliaga
aliaga
گر مرا ترک کنی
من زغمت می سوزم،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تُو بدان
خانه قفس خواهم کرد...



aliaga
aliaga
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامانِ من بیفتد ...؟

خواهد شد از ندامت دیوانه، شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد ...

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو