اگرچه هم قدم گردباد می گردم
دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم...
چرا ز سینهی من دود آه سر نزند
که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم...
نه پر خروش! که من، آبشار یخ زده ام
نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم...
فریب خوردهی عقلم، شکست خوردهی عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم...
همیشه جای شکایت به خلق بسیار است
ولی برای تو، از خود شکایت آوردم...
#فاضل_نظری
یه تخلص ک مال خودم باشه
مثه حافظ و شهریار و شاملو
اهان نریمان خوبه دا
: گگگ نه
یه چی باشه که به مریم و نریمان بخوره
وزنش هم خوب باشه