EDRIS
مهربانی کی سرآمد؟ شهریارانرا چه شد؟
Saye
عروسی بود
صدای آهنگ و بوق ماشین ها و دست زدن مردم حسابی فضا رو شاد کرده بود.
داد زدن عروس و دوماد اومدن ...
الحق که جفتشونم قشنگ شده بودن .
ته کوچه رو نگاه کردم.
سه چهار نفر انگار برعکسه همه حالشون خوب نبود !
یه موتور بود دو تا پسر ترکش بودن ، پسر پشتیه مسته مست به عروس نگاه میکرد و حرف نمیزد ، خیره شده بود به عروس فقط از بطریش فکر کنم عرق میخورد ...
یکیم یه ماشین بود که توش دو تا دختر بودن .
جفتشون گریه میکردن ولی یکیشون داشت زار میزد . گوشمو تیز کردم شنیدم به رفیقش گفت :
آخه ببینش چقدر کت شلوار دامادی بهش میاد ...
دیگه از اون وقت تا حالا عروسی که میبینم تنم میلرزه برا دو نفری که قراره نابود شن ..
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم.
ناگهان دل داد زد
دیوانه! من میبینمش.
•شهریار
ˢʰᵃᵖᵃʳᵃᵏ
بی تو يک لحظه رمق در دل و در جانم نيست..!
-شهریار
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه
نمیرمد مگر از توتیای گرد سیاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه میکند به دوده آهت
کنون که میدمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوههای سلاطین که میشود پَر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد توی و خداست پشت و پناهت
خدا و بال جوانی نهد به گردن پیری
تو «شهریار» خمیدی به زیر بار گناهت
استاد شهریار