رها
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
شعری که پروین اعتصامی برای سنگ قبرش سرود.. ❤️🌺
رها
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
پاسبانِ حرمِ دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم
منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن
از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر میبارم
دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟
چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟
❤️حافظ❤️
g.h.o.l.a.m.a.l.i
گفت: چشم ها گواه اند
و تو بیش از حد رنج کشیده ای ...
aliaga
قشنگترین خواهشی هم که شاعر از معشوقهی دوریگزینِ دریغکننده میکنه اونجاییه که شهریار نوشت:
«تنگ مپسند دلی را که در او جا داری»
رها
چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر ....
شيخ اجل سعدي مي گويد :
چو رسي به طور سينا ارني مگو و بگذر
که نيرزد اين تمنا به جواب لن تراني
در جواب سعدي شاعري ( احتمالا حافظ ) مي گويد :
چو رسي به طور سينا ارني بگو و مگذر
تو صداي دوست بشنو نه جواب لن تراني
و در جواب اين دو ، شاعر ديگري ( احتمالا مولانا ) مي گويد :
"ارنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه ترا چه لن ترانی
مهاجر
کی خوابه
کی بیداره
چطورید
fatme
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
تو بلوک من نمیومدم
تو بلوک هم گذاشتم همون بابی رو اینجا هم ی عکس بابی بگو بذارم
میذارمش دوباره
خیلی بهت میاد