یافتن پست: #سوار

pedram
pedram



بعععع بعععع
دیش دد دند
دیش دد دند
:))
پیشاپیش عید قربان مبارککککک:)):))
:رقص
@i3ahar_sanjab @donyaa @_hedieh_ @Z110 @elham @hadi @happy @home78 @maria @Tasnim @aliaga @Mah_123 @Liliyo @Samanh @Hana_gh @mohajer @acet

امیر علی
امیر علی
سوار تاکسی شده بودم راننده داشت از تجربیاتش میگفت منم انگشتم رو میزدم رو داشبورد برگشت گفت: چیکار میکنی؟
گفتم:دارم لایک میکنم!
هیچی دیگه زد بغل پرتم کرد پایین!
فکر کنم کامنت نذاشتم دلخور شد😂

Aseman
Aseman
من طاقتم کمه....


امیر علی
امیر علی
همکارم داره میره خونه، برگشته میگه کاش انقد پولدار بودم تا ایستگاه اتوبوس با تاکسی می‌رفتم:) بنده‌خدا قوه‌ی تخیلشم زیر خط فقره:))))

یاس
یاس
فرعون :خخخ

مُهاجِر
مُهاجِر
۱۰ میلیون همستر دارم 😎
همه تونو میخوام یه جا بخرم
فقط قیمت چند
اصلا ولش کن قیمتو
چک سفید امضا میدم
هی هادی یه دو میلیارد چک بهت میدم آتیشش بزن باهم گرم شیم .
هی الهام خانم یه ماشین برات میخرم ببر بندازش تو دره باهم بخندیم
هی علی آقا ده تا رستوران برات میزنم همه شونو آتیش بزن حال کنیم
هی زد ۱۱۰ سی چهل واحد آپارتمان تو زعفرانیه میزنم بنامت ۱۰ ۱۵ تاهم ویلا تو لواسان برو آتیش بزن حال کن

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
بسه دلبری کلدی وردار عسکتو گلبمون واستاد @i3ahar_sanjab :اوف :به:ووی

مُهاجِر
مُهاجِر
حضرت عباسی این تخم مرغایی که من تو روستا میخورم واقعا تخم مرغن اصلا مزه شون یه چیز دیگه س .تو تهران خراب شده معلوم نیست تخم خره چیه بهمون میدن نه سفیدیش معلومه نه زردیش مزه هم که اصلا نداره
من همون میخوام تو روستا بمونم حاجی

حـســـــــام
حـســـــــام
چرا تو ایران اسم گذاری ها اینجوریه؟ امروز برای اولین بار رفتم نقش رستم ولی متوجه نشدم چرا به اونجا می گن نقش رستم؟ اونجا که همش شاهپور بود . رفتم تخت جمشید اولش فکر می کردم یه تخت بزرگ بوده که جمشید روش می خوابیده ولی متاسفانه دیدم همش سنگه و خر هم روش نمی خوابیده ..حالا یا من تاریخ نمی دونم و یا یه گپی تو تاریخ هست

مُهاجِر
مُهاجِر
هم اکنون مهاجر سوار برموتور بر کوه ها و صحراهای همدان درحال تاخت و تاز است و نسیم دلکش بهاری را به آغوش میگیرد و از بوی گل و گیاه سر مست میشود
به به

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.

می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.

نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.

صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.

ازش پرسیدم چه شده:

گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.

شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند..

مُهاجِر
مُهاجِر
و من در این "هوای بی‌چگونگی" رها شدم
سوار اسب سرکش خیال تندپا شدم

درون کوله‌بار من پر از غروب و غصه بود
شبی که من مسافر قطار ناکجا شدم

شبیه ماهی صبور برکه‌ام که عاقبت
درون تنگ فاصله، دوباره مبتلا شدم

نشسته‌ام در انتظار دیدن دوباره‌ات
از آن شبی که با شکوه چشمت آشنا شدم

اگرچه زیر گنبد کبود، قسمتم غم است
کلافه‌ام که راهی جهان انزوا شدم

منی که سرد و گرم روزگار را چشیده‌ام
به شوق پر گشودن از بساط شب فنا شدم

به نام نامی‌ات قسم که بی‌وفا نبوده‌ام
چگونه از تو بگذرم، منی که با تو ما شدم

بخوان مرا به پاسخ شکوفه‌های خواهشم
گمان مبر که از خیال یاس تو رها شدم

?
?
نفر نهم زندس؟

یاس
یاس
سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ «109» كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «111»

درود و سلام بر ابراهيم. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم (كه براى آنان مدح و ثنا به جا مى‌گذاريم). همانا او از بندگان مؤمن ماست.
سلام بر بدن تکه تکه شده
_________________
روایت شب گذشته‌ی منصور ارضی در مراسم بزرگداشت شهدای حادثه بالگرد ریاست جمهوری از بدن سوخته آیت الله رییسی که نمی‌شد او را شست

🔹«آقای رییسی می‌گفت منصور اگه بشه تو من را بشوری. امروز بالا جنازه‌اش گفتم آخه چجوری می‌تونم تورا بشورم؟ ای بدن سوخته فاطمی. من ابا ندارم، برای شماها [بگم] بذار همه عالم بدونن، مثل علی اکبر شده بود...ارباً اربا» :گگگ. :گگگ

»SNN«

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
یک لنگه کفش
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.
گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو