مهاجر
اینقدر بدم میاد وقتی میبینم یه زوج نشستن رو به روم دارن قربون صدقه هم میرن و براهم غذا میکشن و براهم میوه پوست میکَنند
ایییییییی چندشششششششااااا
مهاجر
امروز بابام یهویی یه ادکلن بهم داد گفت بیا سردار برات یه ادکلن هدیه گرفتم دیدم عجب بوی خفنی ام داره گفتم چند خریدی گفت یک و پونصد
بعد نگاه کردم روش نوشته صنع فی امارات
بابا دمت گرم فکر نمیکردم تااین حد مهم باشم براشون 😂
aliaga
چقدر این متن از فروغ فرخزاد موده:
«هیچ چیز راحتم نمیکند. نه دریا، نه آفتاب، نه درختها، نه آدمها، نه فیلمها، نه لباسهایی که تازه خریدهام. نمیدانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درختها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛
خانوم میم
بح بح دختره چه قرانی می خونه
Tasnim
از گوشی خونه دکمه تکرار رو میزنن شماره باباشون رو میگیرن و لیست خرید میدن
aliaga
هر موقع از زندگی ناامید شدی به این فکر کن که در آشپزخونه چیزی بنام قوری هست، که داخلش معجون جاودانگیای بنام چایی هست، برو یه لیوان ازش بریز، بخور لذت ببر و با فراغ بال به ادامه زندگیت بپرداز.
مآه
_تو نمیتونی همینجوری ول کنی
بری و همه رو نگران کنی !
+ یه وقتهایی آدم باید فقط مسئولیت خوشحالی خودشو قبول کنه ، حتی اگه خودخواه به نظر بیاد . .
دیالوگیازفیلم بوجکهورسمن
ماریا
آقایون کارمند، خانومای کارمند
لطططططفا خواهشا، التماسا...
لباساتونو هر دوروز عوض کنید ، بوی گند عرقاتون تحمل این فضای سنگین رو ، سنگین تر نکنه برامون
اونا
شبا که شما بیدارید من قطعا خوابم