یافتن پست: #ساقی

رها
رها
صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژه‌ات باید سُفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت
در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا
زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می‌آشفت
گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت
سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت
اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت...

❤️حافظ❤️

حضرت@دوست
حضرت@دوست

عزمِ سَبُک عِنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم

تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم

خالی مباد کاخِ جلالش ز سروران
و از ساقیانِ سَرو قَدِ گُلعِذار هم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
سیدعلی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ نوشته:


خــطّ عـــذار یــار کـه بـگــــرفت مــــــاه ازو

خوش حلقه‌ایست لیک به درنیست راه ازو

خـــطّ عـِـذار همان موهای نرم و لطیفی ست که معمولن درعنفوان جوانی در گرداگرد چهره‌ {بناگوش ولب}پدیدار میگردد رویِ همچون ماهِ دلبر حافظ را پوشانده وگویی که آن رابه خسوف برده است . گرچه این خط ،حلقه‌ی زیبا ورویایی در اطراف چهره‌ ایجاد کرده وبه لطافت آن افزوده است ،لیکن افسوس که هر کس نظر بازی نموده وظرافت ولطافت آنرا دریابد ، دراین حلقه گرفتار شده و راهی برای گریزوخروج ازاین دایره یِ سحر انگیزنخواهد داشت وبه عبارتی در این دام باقی خواهد ماند. "بگرفت ماه " ازو ایهام دارد.ماهِ آسمان ازاین لطافت پدیدآمده در رخسار دلبر، شرمسار شده وحالت گرفتگی یاخسوف پیداکرده است....

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


عیدِ رمضان آمده، یاران همه شادند
دل در کفِ اربابِ خرد زان که نهادند

تا جامِ طهوری بزنند از مِــیِ کوثر
بر خاکِ درِ ساقیِ میخانه فتادند

عید سعید فطر بر اعضای محترم ساینا مبارک باد

aliaga
aliaga
نگاهی کن به حالم، دل به یغما دادهٔ عشقم
نمی‌خیزد غبارِ من ز جا، افتادهٔ عشقم …

سر از احوال من عقلِ گِران‌جان در نمی‌آرد
سراپایِ دو عالم گشتم و بر جادهٔ عشقم …

رموزِ معنی از من پرس، افلاطون چه می‌داند ؟!
نی‌ام از روستای عقل، شهری‌زادهٔ عشقم …

به اوجِ سدره پروازِ مرا کی سر فرو آید؟
قفس‌پروردهٔ تن نیستم، آزادهٔ عشقم …

به چشمِ یار مانَد مستیِ دنباله‌دارِ من
که خود ساقی و خود پیمانه و خود بادهٔ عشقم …



amirali-62
amirali-62
ساقی بیار باده ده که عمر زود گذر است

شاید پیکی نزدیم و مست نشده ز دنیا رفتیم

امیرعلی

amirali-62
amirali-62
وقت ان است که این بار تو ساقی باشی
بدهی جام بدستم این بار تو باقی باشی

امیرعلی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
غم خانه دل

من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست
هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست

پاس شمع رخ ساقی به دعا می داریم
کین چراغی است که در ظلمت غم هادی ماست

آن سبکبار نهالیم که در باغ جهان
سرو آزاد چمن بنده آزادی ماست

گر ندانیم ره و رسم جهان طعنه مزن
زانکه نادانی ما غایت استادی ماست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ساقی


اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت
حقیقتی دگرست این که می کند مستت

پی نظاره خود جام جم تو را دادند

تو خود نگاه نکردی که چیست در دستت

بهار نارنج
بهار نارنج


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ساقی


اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت
حقیقتی دگرست این که می کند مستت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

پاس شمع رخ ساقی به دعا می داریم
کین چراغی است که در ظلمت غم هادی ماست

FOTROS
FOTROS
بلند شو هنو کلی کوچه مونده که باید دیواراش حرف بزنی😁



صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو