هادی
دوکاج کامنت اول (دیدگاه اول)
wolf
تقدیرم است یا چه نمی دانم…
تا بوده همین بوده،
هر بار…درست همین وقت سال اتفاق افتاده؛
نرسیده به بهار چیزی در من تمام می شود…!
حسی در من از بین می رود…!
این اتفاق آنقدر تکراری ست،
آنقدر زندگی اش کرده ام،
که دیگر از افتادنش نه ناراحت می شوم،
نه حتی غمگین،
زندگی یادم داد آدم ها رهگذرند،
اوی تو اگر رفت،
اوی دیگر در راه است..!
و “عشق همیشه در مراجعه ست”…!
سید ایلیا
طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد ، روز به روز طرحهای زیباتری از تو ساخته شود.. سنگ نباش تا اگر زمانی خردت کرد لگدکوب هر رهگذری بشوی.
سکوت شب
توی زندگی هر آدمی همیشه یک نفر هست که هیچ وقت نیست.
یک نفر که دلت بی وقفه برایش تنگ می شود.
این دلتنگی همیشه همراهی ات می کند.
مثلاً با تو می آید سر میز صبحانه و نمی گذارد
یک قولوب چای از گلویت پایین برود.
بس که بغض جا می گذارد وسطش.
پشت چراغ قرمز حواست را جای دوری پرت می کند.
آنقدر که باید ماشین های پشت سری کلی
بوق بزنند تا تو بفهمی چراغ سبز شده.
این دلتنگی شاید حتی خودش را بیندازد
روی میز کارت و تو یک دفعه به خودت ببایی
و ببینی در تمام نامه های اداری بعد از
«با عرض سلام» اسم قشنگ یک نفر را تایپ کرده ای بی اختیار.
رهگذران تو را یک آدم تنها می بینند که سر به زیر و ساکت قدم می زند.
ولی فقط خودت و خدا می دانید که جای پاهای چه کسی قدم قدم با رد راه
رفتن های تو موازی شد.
دلتنگی ات حتماً نمی گذارد شام بخوری.
با خودت فکر می کنی خوابت می برد
و خلاص می شوی از این همه احساس تنهایی.
اما چشم که روی هم بگذاری تازه بهانه دلتنگی هایت
سر و کله اش پیدا می شود.
آمده اخم کند و کابوس ببینی یا بخندد و رویا تماشا کنی.
عشق است دیگر چه می شود کرد؟!
سکوت شب
توی زندگی هر آدمی همیشه یک نفر هست که هیچ وقت نیست.
یک نفر که دلت بی وقفه برایش تنگ می شود.
این دلتنگی همیشه همراهی ات می کند.
مثلاً با تو می آید سر میز صبحانه و نمی گذارد
یک قولوب چای از گلویت پایین برود.
بس که بغض جا می گذارد وسطش.
پشت چراغ قرمز حواست را جای دوری پرت می کند.
آنقدر که باید ماشین های پشت سری کلی
بوق بزنند تا تو بفهمی چراغ سبز شده.
این دلتنگی شاید حتی خودش را بیندازد
روی میز کارت و تو یک دفعه به خودت ببایی
و ببینی در تمام نامه های اداری بعد از
«با عرض سلام» اسم قشنگ یک نفر را تایپ کرده ای بی اختیار.
رهگذران تو را یک آدم تنها می بینند که سر به زیر و ساکت قدم می زند.
ولی فقط خودت و خدا می دانید که جای پاهای چه کسی قدم قدم با رد راه
رفتن های تو موازی شد.
دلتنگی ات حتماً نمی گذارد شام بخوری.
با خودت فکر می کنی خوابت می برد
و خلاص می شوی از این همه احساس تنهایی.
اما چشم که روی هم بگذاری تازه بهانه دلتنگی هایت
سر و کله اش پیدا می شود.
آمده اخم کند و کابوس ببینی یا بخندد و رویا تماشا کنی.
عشق است دیگر چه می شود کرد؟!
wolf
این روزها
گفتن دوستت دارم !
آنـقدر ساده است که می شود آن را
از هر رهگذری شنید
اما فهمش
یکی از سخت ترین کارِهای دنیاست
سخت است اما زیبا !
زیباست
برای اطمینانِ خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی ...
هر دوره گردی "لیلی" نیست
هر رهگذری "مجنون "
و تو شریک زندگی هرکسی نخواهی شد !
_تا بفهمی و بفهمانی ...
اگر کسی آمد و همنشینت شد
در چشمانش باید
ردِ آسمان، ردِ خدا باشد
و باید برایش
از "من" گذشت
تـا به "ما" رسید ...
"عادل دانتیسم"
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست میدیدند
*
بله آن کاجها نه تنها دوست
بلکه یک زوج باوفا بودند
کاج و کاجه کنار هم با عشق
غرق خوشبختی و صفا بودند
*
زد و یک روز در ده مذکور
چیزکی باکلاس آوردند
پیشگامان صنعت آیتی
ای دی اس ال پلاس آوردند (ADSL+)
*
کاج با اتصال اینترنت
گشت آنلاین و با کمی تردید
سرچ کرد و ز سایت جنگل شاپ
یک عدد گوشی ردیف خرید
*
کاج ما شد رها در اینترنت
سر راهش ندید چاهی را
لایک میکرد هر که را می دید
فالو می کرد هر گیاهی را
*
خربزه، هندوانه، گوجه، کدو
موز و گیلاس و انبه و کیوی
یا که گل های سرخ و زرد هلند
یا علفهای هرز بولیوی
*
کاج بی جنبه که شعور نداشت
در گروه مزخرفی اد شد
بعد هم رفته رفته پی در پی
عضو کانال های بد بد شد
*
بعد کم کم دلش هوایی شد
کاجه از چشم و چار او افتاد
دم به دم هی بهانه می آورد
دائم از کاجه می گرفت ایراد
*
تو چرا نیستی شبیه هلو
یا شبیه انار آن سر باغ
عوض سار و قمری و بلبل
شده ای منزل دویست کلاغ
*
برگ هایت چقدر سوزنی است
پوستت چون گِل ترک خورده
میوه هایت چه خشک و مخروطی ست
شاخه هایت دراز و پژمرده
*
کاج که ول کن قضیه نبود
کاجه را کرده بود بیچاره
کاجه هم زد به سیم آخر و کرد
سیم های پیام را پاره
*
مرکز ارتباط دید آن روز
انتقال پیام ممکن نیست
ده مدیر آمد و دو تکنسین
تا ببیند عیب کار از چیست
*
داده شد یک گزارش مبسوط
در دو مصرع خلاصه اش این است
که سواد رسانه ای دو کاج
طبق آمار سطح پایین است
*
جلسات عدیده شد تشکیل
با حضور ١٢ ارگان
همه در قالب سمیناهار
در قم و یزد و ساوه و گرگان
*
موشکافانه بررسی شد و شد
تیمهای تخصصی ایجاد
تا بیابند راهکاری را
جهت ارتقاء سطح سواد
*
در نهایت نهاد مربوطه
با تمام توان نمود اقدام
برد بالا به جای سطح سواد
ارتفاع خطوط سیم پیام
با اینکه قبلا خونده بودم ولی باز هم تازگی داشت
:) چه خاطره ها که زنده شد