wolf
این روزها
گفتن دوستت دارم !
آنـقدر ساده است که می شود آن را
از هر رهگذری شنید
اما فهمش
یکی از سخت ترین کارِهای دنیاست
سخت است اما زیبا !
زیباست
برای اطمینانِ خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی ...
هر دوره گردی "لیلی" نیست
هر رهگذری "مجنون "
و تو شریک زندگی هرکسی نخواهی شد !
_تا بفهمی و بفهمانی ...
اگر کسی آمد و همنشینت شد
در چشمانش باید
ردِ آسمان، ردِ خدا باشد
و باید برایش
از "من" گذشت
تـا به "ما" رسید ...
"عادل دانتیسم"
0
حال و هوای آبان ماه...
حال و هوای رهگذری تنهاست...
با کوله باری از نرسیدن ها...
کوله باری به سنگینی آه !
به ناچاری بغض...
و من و تو...
چه بی رحمانه....
این همه دلتنگی را...
به گردن عشق انداخته ایم ...
wolf
یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراکِ جانورها می شوم
بی خیال از رنجِ فریادم تردّ د می کنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می شوم
با زبان لالِ خود حس می کنـم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این کـــه دارم مثل مفقودالاثـرها می شوم
...
عاقبت یک روز بـــا طرزِ عجیب و تـــازه ای
می کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می شوم!
نجمه زارع
wolf
تلخ میگذرد این روزها !
که قرار است از تو …
که آرام جانمی برای دلم
یک رهگذر معمولی بسازم…!
.
سکوت شب
سالهاست که دل منتظر یک خبر است
جاده در حسرت پیدایی یک رهگذر است
جمعه ها صبر کنید، ندبه ها نذر کنید
شاید این جمعه که میاید و ما منتظریم
شاید این جمعه که ما غافل از آن رهگذریم
آید و شکوه کند از این بی خبری
سکوت شب
آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد
رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:
خش خش برگ ها..............................
همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:
دوستت دارم.....................................
سکوت شب
انتظار را از کوچه ی بن بست بیاموز
که دل خوش به تماشای هیچ رهگذری نیست
چشم به راه آمدن کسی می نشیند که
که اگر بیاید ماندنی است...
سکوت شب
به زندگی نگاه می کنیم ...
و ادامه می دهیم !!!
سخت است
ولی
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست !!
می دانم توان تحمل تفاوت ها را نداریم !
می دانم شکسته ایم !!
باز هم...
ادامه می دهیم !!
این جاده
بی انتهاست !!!
ما رهگذریم
سکوت شب
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار!
نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار!
اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار!
نمانده است تورا در کنار همراهی
که دوستان تو را می خرند بادینار!
نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده
که جمع کردنشان درکنار هم دشوار!
به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار!
تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار!
کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار!
زهرا
به سلامتی اونایی که قلبشون ی ویلای اختصاصی واسه ی نفره …
نه یه هتل بی ستاره واسه هر رهگذر …
wolf
وسط داد و بیداد و دعوا یهو میگفت:
-منم!
حواسم نبود اصلا بپرسم ینی چی منم!
منم چی؟! فحشه؟ بد و بیراهه؟! چیه این منم!
یه بار اما وقتی گفت منم!
دیگه سکوت نکرد..داد زد:
-منم!
منم!
منم!
اینی که داری باهاش میجنگی منم!
دشمن نیست..غریبه نیست
رهگذر کوچه خیابونم نیست.!
منم!!!
نه شمشیر دستمه..
نه سنگر گرفتم جلوت..
نه قراره باهات بجنگم..
ببین دستام بالاست!؟تسلیمم..نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم..
فقط به حرمت عشقی که تو از یاد میبریش..
گاهی!
یه وقتایی اگه سکوت میکنم در برابرت برای این نیست که حرفی برای گفتن ندارم یا نمی تونم جواب حرفاتو بدم..
فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزیو..
اگه بحثی هم هست برای بهتر شدنمونه.. یادم نمیره اینی که جلوم وایساده تویی.. ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش میزنی منم..میفهمی..؟
منم..)..