یافتن پست: #ذهنم
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/japanese-honeysuckle-vines-7d32112ccdf44d42852b512604561038.jpg)
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/Cardinal-Vine-5787c45d5f9b5831b50e3ebe.jpg)
حضرت@دوست
میوه ی شیرین هر شاخه به دستانت رهاست
نازنین! از چیدن این میوه پروا میکنی؟
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/growing-siberian-iris-5089592-05-16abe9badb604e6da665511d0d9d7e84.jpg)
اختر چشمان تو هوشم به یغما برده است
عاقبت دانم مرا اینجا تو رسوا میکنی!!
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/growing-siberian-iris-5089592-04-57587e5919404570bb379afb8fadc60f.jpg)
مالک ذهنم شدی، ورد زبانم روز و شب
در کنارم یک شبی حل معما میکنی؟
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/7404744714_e31415e87a_k-5afec824642dca0037836a84.jpg)
جاده ای بی انتها پژمرده میسازد مرا
باشکست فاصله رویم تو زیبا میکنی؟
نازنین! از چیدن این میوه پروا میکنی؟
اختر چشمان تو هوشم به یغما برده است
عاقبت دانم مرا اینجا تو رسوا میکنی!!
مالک ذهنم شدی، ورد زبانم روز و شب
در کنارم یک شبی حل معما میکنی؟
جاده ای بی انتها پژمرده میسازد مرا
باشکست فاصله رویم تو زیبا میکنی؟
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/plants-that-grow-in-clay-soil-4165330-09-3a9d947ad0654b4e88d0449cdb594a81.jpg)
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/plants-that-grow-in-clay-soil-4165330-02-aa4603390c1641f3abea0d85a6c9f6e7.jpg)
·
یاد نازنین افتادم 
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
نمیدونم
چرا هم بیکارم
هم وقت نمیکنم به هیچ کاری برسم؛
تازه خستم میشم.......
چرا هم بیکارم
هم وقت نمیکنم به هیچ کاری برسم؛
تازه خستم میشم.......
▪️
همیشه بر این عقیده استوار بودم که کنترل ذهن یک کسی که از روانشناسی چیزی میدونه برای دیگران خیلی سخته مخصوصا اگر خودش روانشناس باشه...
برای همین هم وقتی ذهنم رو آزاد میکنم و به پرواز در میاد در اکثر مواقع به دردسر های بزرگی میوفتم...
چون گاه گاهی انسانی فضول میاد و متوجه نوشته های یک روانشناس روانی میشه و این موضوع باعث میشه توی دردسر بیوفتم...
اما توصیه میکنم بهتون همیشه ذهنتون رو آزادانه به پرواز در بیارید روی کاغذ
گاه به وسیله نوشتن ، گاه به وسیله نقاشی و ...
اون موقس که آرامش عجیبی تمام وجودتون رو در بر میگیره...
«یکی از همین دست نوشته ها رو توی کامنت قرار میدم»
برای همین هم وقتی ذهنم رو آزاد میکنم و به پرواز در میاد در اکثر مواقع به دردسر های بزرگی میوفتم...
چون گاه گاهی انسانی فضول میاد و متوجه نوشته های یک روانشناس روانی میشه و این موضوع باعث میشه توی دردسر بیوفتم...
اما توصیه میکنم بهتون همیشه ذهنتون رو آزادانه به پرواز در بیارید روی کاغذ
گاه به وسیله نوشتن ، گاه به وسیله نقاشی و ...
اون موقس که آرامش عجیبی تمام وجودتون رو در بر میگیره...
«یکی از همین دست نوشته ها رو توی کامنت قرار میدم»
▪️
به تو گفتم:
"زیاد، خیلی خیلی دوستت دارم."
جواب دادی: هرچه این حرف را تکرار کنی، باز هم میخواهم بشنوم!"
این گفت و گوی کوتاه را، مدام، مثل برگردان یک شعر، مثل تم یک قطعه‌ی موسیقی، هر لحظه توی ذهن خودم تکرار کردم . جواب تو را، بارها با لهجه‌ی شیرین خودت در ذهنم مرور کردم .
#احمد_شاملو
"کتاب: مثل خون در رگهای من"
"زیاد، خیلی خیلی دوستت دارم."
جواب دادی: هرچه این حرف را تکرار کنی، باز هم میخواهم بشنوم!"
این گفت و گوی کوتاه را، مدام، مثل برگردان یک شعر، مثل تم یک قطعه‌ی موسیقی، هر لحظه توی ذهن خودم تکرار کردم . جواب تو را، بارها با لهجه‌ی شیرین خودت در ذهنم مرور کردم .
#احمد_شاملو
"کتاب: مثل خون در رگهای من"
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
متاسفانه؛
ذهنم هیچوقت نمیتونه بپذیره ک
ی نفر فقط منو دوست داشته باشه؛یعنی
همیشه با خودم میگم:
این همه آدم هستن که از هر نظر
از من،
بهتر و زیباتر و دوست داشتنی ترن،
چرا باید یک نفر فقط منو دوست داشته باشه؟
با چ منطقی؟؟
ذهنم هیچوقت نمیتونه بپذیره ک
ی نفر فقط منو دوست داشته باشه؛یعنی
همیشه با خودم میگم:
این همه آدم هستن که از هر نظر
از من،
بهتر و زیباتر و دوست داشتنی ترن،
چرا باید یک نفر فقط منو دوست داشته باشه؟
با چ منطقی؟؟
سید ایلیا
🔴مشیت الهی یا مجازات و مکافات
✍مردی از پدر پیر خود به سختی مراقبت می‌کرد و کاملا ناز او را می‌کشید تا مبادا عاق شود.
پسرش از او پرسید:
پدر! به یاد دارم که خودت همیشه می‌گفتی که پدرم مرا از تحصیل بازداشت و مرا به کارگری فرستاد و ریشۀ تمام مشکلات من٬ نادانیِ پدرم بود که نگذاشت تحصیل کنم؛ با این‌که درس‌خوان بودم.
حال تو چرا چنین پدر خود را مورد محبت و مراقبت قرار می‌دهی؟!
مرد تبسمی کرد و گفت: آیندۀ هیچ‌کس٬ جز بر خدا بر هیچ احدی معلوم نیست. پسرم! حرف‌های تو درست است،
ولی من فکر روزی را میکنم که شاید چنین پیر شوم و در بستر بیماری بیفتم،
آن روز دوست ندارم لحظه‌ای از ذهنم بگذرد که اگر به پدرم خدمت کرده بودم چنین گرفتار نمی‌شدم. تحمل آن را ندارم.
دوست دارم اگر مانند پدرم بیمار شدم یقین کنم که خواست و مشیت خدا بوده است نه مجازات و مکافات عمل بد من که به خاطر خدمت نکردن به پدرم است و اگر خدمت می‌کردم چنین نمی‌شدم.
✍مردی از پدر پیر خود به سختی مراقبت می‌کرد و کاملا ناز او را می‌کشید تا مبادا عاق شود.
پسرش از او پرسید:
پدر! به یاد دارم که خودت همیشه می‌گفتی که پدرم مرا از تحصیل بازداشت و مرا به کارگری فرستاد و ریشۀ تمام مشکلات من٬ نادانیِ پدرم بود که نگذاشت تحصیل کنم؛ با این‌که درس‌خوان بودم.
حال تو چرا چنین پدر خود را مورد محبت و مراقبت قرار می‌دهی؟!
مرد تبسمی کرد و گفت: آیندۀ هیچ‌کس٬ جز بر خدا بر هیچ احدی معلوم نیست. پسرم! حرف‌های تو درست است،
ولی من فکر روزی را میکنم که شاید چنین پیر شوم و در بستر بیماری بیفتم،
آن روز دوست ندارم لحظه‌ای از ذهنم بگذرد که اگر به پدرم خدمت کرده بودم چنین گرفتار نمی‌شدم. تحمل آن را ندارم.
دوست دارم اگر مانند پدرم بیمار شدم یقین کنم که خواست و مشیت خدا بوده است نه مجازات و مکافات عمل بد من که به خاطر خدمت نکردن به پدرم است و اگر خدمت می‌کردم چنین نمی‌شدم.
fatme
همتون یکیو دارین که یواشکی چکش میکنین
من هر چی فکر کردم
چیزی جز یخچال به ذهنم نرسید 🚶♀️اک بای😐
من هر چی فکر کردم
چیزی جز یخچال به ذهنم نرسید 🚶♀️اک بای😐
خو گاهی ادم ها با چیزی که دوست دارند بر خورد میکنند
باشه
این باشه بکدامی جمله مربوط بود خخخ
نمیدونم
عجب