میوه ی شیرین هر شاخه به دستانت رهاست
نازنین! از چیدن این میوه پروا میکنی؟
اختر چشمان تو هوشم به یغما برده است
عاقبت دانم مرا اینجا تو رسوا میکنی!!
مالک ذهنم شدی، ورد زبانم روز و شب
در کنارم یک شبی حل معما میکنی؟
جاده ای بی انتها پژمرده میسازد مرا
باشکست فاصله رویم تو زیبا میکنی؟