یافتن پست: #دلتنگی

خانوم میم
خانوم میم
داشتم توی یادداشت هام می گشتم
متنایی که سالای قبل نوشته بودم و دیدم {-57-}
خواستم بذارم شمام ببینید {-57-}
.....................{-35-}

دنیای ما به راستی سراسر حواشی است....
شعر هوشنگ ابتهاج را که می خوانی بحث ان است که این اه که از جان می اید از دریچه بر خاسته یا در به فغان آمده است...
انگار نه انگار مدت هاست کسی ما را به انتظار چشم به راه نهاده و جان از این نیامدن ها ناله سر داده است...
این وسط دعوا سر ان است که اول چه چیزی به فریاد امده...
چه اهمیت دارد؟!
صدای این فراق را که می شنود؟!
به گوش که می رسد؟!
هیچ
اینجا کسی نفس های دلتنگی ات را نمی شنود
اینجا کسی ناقوس فراقت را حس نمی کند
اینجا کسی گوش استماع ندارد
لمن تقول؟!
بگذارید که غمی در اعماق قلبمان بگزد....
آه بر می خیزد چه از چشم های منتظر در
چه از دریچه ی حسرت قلب
آه بر می خیزد.

?
?
میدونی باید بفهمی وقتی دلت می گیره تنهایی !
باید یاد بگیری از هیچکس توقع نداشته باشی !
باید عادت کنی که با کسی درد و دل نکنی !
باید درک کنی هر کسی مشکلات خودشو داره !
باید بفهمی وقتی ناراحتی…دلتنگی….
یا بی حوصله ای…
هیچکس حوصله ی تو رو نداره

Negin
Negin
شمال،بغض،دلتنگی و
صدای معین..



aliaga
aliaga
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی ‏نمی‌توانیم آنها را در آغوش بگیریم ‏بدترین اتفاق شاید همین باشد... ‏

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دلتنگیم را برایت نوشتم.
اما دریغ از نم بارانی


azar
azar
قطره قطره خاطرات تو
قلمم رو به رقص در آورد
سطر سطر دفترم پر شده
از عاشقانه هایی برای تو
هق هق و بغض دلتنگی ام
بند آورده نفسم رو
کاش بیاد و کنار بزنه
این ابر سیاه رو بارون
بباره و بباره و بباره
آری چتر یاد تو همیشه بازه

azar
azar
فاصله هیچوقت باعث کم شدن عشق نمیشه
بلکه دلتنگی رو بیشتر میکنه

مآه
مآه
من و تو
در کوله هایمان
برای درمان زخم دلتنگی،
آغوش داشتیم
بوسه داشتیم
و
دوستت دارم !
اما در نهایت
بی رحمانه سکوت را انتخاب کردیم
"برای همیشه"...

?
?
دلم از نبودنت پر است هر روز خاطراتم را الک میکنم و جز دلتنگی تو چیزی برایم نمیماند نه تو آمدی نه فراموشی خیالی نیست من کوه میشوم و پای نبودن هایت میمانم اما ای کاش میدانستی بی تو تمام لحظاتم رنگ پاییزند {-137-}

wolf
wolf
از خاطرات متنفرم ، چون باعث دلتنگی میشن …

wolf
wolf
فصل عوض می شود جای آلو را خرمالو میگیرد جای دلتنگی را دلتنگی …

حسین
حسین
از تمام دلتنگی ها
از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم

حسین
حسین
نه اینکه حرفی نباشد
هست!
خیلی هم هست ...
اما عاشق ها می دانند؛
"دلتنگی" به استخوان که برسد؛ میشود سکوت

wolf
wolf
تو هم دلتنگی و هم بی قراری در خیالاتم
تو من را دوست داری، عاشق این احتمالاتم ...

مآه
مآه
همیشه که نباید از خوشی ها ی خود گفت ، بگذار یک بارم از تلخ ترین روز هایمان بگویم . آن روزهایی که کل شهر را با هم قدم می زدیم ، آن روزها که هیچ وقت تصور نمی کردم روزی غریبه ترین آشنایی باشیم که دراین شهر هستیم . اما کی می دانست که تو دیگر در کنار من نیستی و من تنها چگونه مبارزه کنم با هجوم زیادی از خاطره ، این انصاف نیست که خاطراتمان دونفره باشد و من تنها با آن ها مبارزه کنم . تو حتی روحت هم خبر ندارد از این دلتنگی تمام نشدنی من ، حال اگر برگردی می گویم عزیز تر از جانم تو تلخ ترین خاطره من هستی . مگر قهوه تلخ نیست ؟ اما خیلی ها معتادش هستند ، تو برایم همچون قهوه تلخی اما تلخی ات هم شیرین است . گوشه گوشه شهر را وجب می کنم و هر لحظه تورا میبینم . گاهی یک دوری خیلی از اتفاق های گنگ زندگیت را سرو سامان میدهد ، گاهی یک رفتن همه چیز را ثابت میکند ،گاهی رفتن هایی را نمیتوان باور کرد ، تو رفتی و حرف چندانی نمی ماند ، چه باید گفت با آن کس که میدانی نمی ماند؟؟؟
پس کی قرار است از دل برود هر آنکه از دیده برفت ؟ خیلی وقت است دیگر نمیبینمش ولی هنوز در قلب و خاطرم مانده است .

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو