یافتن پست: #درون

حضرت@دوست
حضرت@دوست
الحب هو مصدر الحياة الأبدية.
بشرط أن تكون نابعة من القلب
ليس بالعين



یاس
یاس
ببخشید متوجه نشدم تماس گرفتید.
( زل زده بودم به گوشی تا قطع کنی، بعدا پیامت بدم )

{-54-}

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
وقتی فهمیدین که لایق بهترین هستید،
از دست دادن هیچ چیزی روی شما تأثیر نمیذاره

♡✓
♡✓
همه از کنارم گذشتند
به جز تو
که از درونم گذشتی

 



aliaga
aliaga
آغااااا فارسی غذای یتیمچه میشه بی پدر مادر؟؟؟؟؟؟؟؟:فکر

Nariman
Nariman
چگونه شاد شود
اندرون غمگینم

خانوم میم
خانوم میم
اینایی که جلو روت خم و راست می شن پشت سرت عین سگ هاپ هاپ می کنن از چه بیماری ای رنج می برن؟{-36-}

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
در درون ذهن من هرگز نمیمیرد کسی
مرگ احساس مرا ماتم نمیگیرد کسی
رفته ام من سال ها از خاطرات این و آن
یک سراغ ساده هم از من نمیگیرد کسی

Nariman
Nariman
اطرافیانم را
وقتی شناختم که
شرایط سخت شد...

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
غمگین نباشید ...
چرا که خوشبختی می‌تواند
از درون تلخ‌ترین روزهای زندگی شما،
زاده شود …
باورکن ...
در تقدیر هر انسانی معجزه‌ای
از طرف خدا تعیین شده

aliaga
aliaga


۹۶

:گل

♡✓
♡✓
.
یادمه یه جا خونده بودم:
«دوست داشتنِ یه آدم، دوست داشتنِ داستانِ اون آدمه...»
سعی نکنیم آدمارو عوض کنیم..

مهاجر
مهاجر
کاش یکی بود برامنم‌جوراب میخرید امان از تجرد امان از سینگلی امان از تنهایی{-118-}

aliaga
aliaga
هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!
حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است.
هر قلبی دردی دارد ؛ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان می‌کنند ٬
بعضی ها در لبخندشان!
خنده را معنی به سر مستی مکن
آنکه میخندد غمش بی انتهاست!

کلام مولا علی(ع)
نه سفیدی بیانگر زیبایی ست. و نه سیاهی نشانه زشتی.
کفن سفید ٬ اما ترساننده است
و کعبه سیاه اما محبوب و دوست داشتنی است.
انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش.
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا
گلایه کنی ؛ نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش.
💚أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 💚
التماس دعا 🤲

محسن
محسن
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود
و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌شد
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد.
ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود
و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند.
آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت.
در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!»

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو