روزی ملانصرالدین خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!
ببین یه بسته پا مرع بگیر در وقت گرفتن ببین ناخونش پاک شده یا نه اگه پاکشده بود که هیچ نبود خودت باک کن بشور .بعد بربز داخل یه قبلمه . آب ببند کمی نمک هم اضافه کن .بگذار کم کم جوش بزند .خو پخت ابش کمی تبخیر میشهآب ان را بریز داخل کاسه شیشهای بگذار کنار . ان پا مرغ را قشنگ له کن. باز کمی اب ببند بگذار دوباره بخوشه .بعد ابش را صاف کن بریز داخلهمان کاسه بگذار داخل یخچال . سرد میشه. بعد کاسه را به چهار قسمت تقسیم کن برش بزن . هر قسمت را بگذار داخل کیسه فیلیزر .برای یه وعده. ان اشعال پا هم بربز برای گربه که ثواب دارد
با عشقم داشتیم تکالیفش و حل میکردیم که رفت سرویس.از سرویس که اومد دیدم یه بغضی داره ،
+ میگم چی شده؟
_ میگه هیچی
+جاییت درد میگیره؟
_ نه
+ پس چته مامان؟
_ هیچی ،فقط دلم میخواد گریه کنم شما نبینین
بغلش گرفتم
+ تو بغلم گریه کن مامان.
یکم که گریه کرد
_ میگه اون فیلم چینیه بود که باهم دیدیدم ،مامان با بچش از اونجا رفته بودن ، مامان رو بردن زندان و مرد . نمیخوام مثل اون بشی .
کلا بچم تو فاز مردن منه
چشم حتما🤣🤣❤️
خیالم راحت؟؟
اره 😁
معلوم هست با مرغات چیکار داری میکنی؟؟
غذاشون میدم🤣