یافتن پست: #جانان

wolf
wolf
هر زنی حق داره گاهی به جانانش بگه میرم...
نه واسه اینکه واقعا می خواد بره!
واسه اینکه جانانش دستاش و بگیره
بغلش کنه و بگه کجا میری؟!
اومدنت تو زندگیم به اختیار خودت بود اما تا زنده ام حق نداری بری، من نمیذارم بری...
لازم باشه به زور نگهت می دارم!
این زور گفتن از اون حرفاست که به زن حس آرامش میده...
اما من هرگز از رفتن نگفتم، هرگز جرات گفتنش و نداشتم!
می ترسیدم به جای اینکه بشنوم:
"یا بمان یا که نرو یا نگهت می دارم"
تلخ ترین جمله ها رو بشنوم...
می ترسیدم بشنوم :
هر جور راحتی ،
یا بشنوم باشه خدا نگهدار مراقب خودت باش...
گاهی ترس از تلخی ها،اشتیاق بعضی چیزای شیرین و از آدم می گیره...



شــادی
شــادی
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد


طراح : رضا امرایی
{-196-}

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
هرگز به غیر جانان
ما جان نمی فروشیم
جان می دهیم اما
جانان نمی فروشیم
دشمن اگر ببخشد
کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر
بر آن نمی فروشیم

زهرا
زهرا
غربت آن است که با جمعی و جانانت نیست:هعی

هادی
هادی
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم{-164-}

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم{-164-}

بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم{-180-}

شــادی
شــادی
نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
چندین هزار دیده حیرانم آرزوست
دیگر نظاره رخ جانانم آرزوست
تا چند در سفینه توان بود تخته بند؟
چون موج، یک سراسر عمانم آرزوست
طوفان چه دست و پای زند در دل تنور؟
بیرون ز خویشتن دو سه جولانم آرزوست
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست
قانع به ریزه چینی انجم نیم چو ماه
از خوان آفتاب، لب نانم آرزوست
زین بوستان که پرده خارست هر گلش
چون غنچه جمع کردن دامانم آرزوست
چون مور اگر چه نیست مرا اعتبار خاک
مسند ز روی دست سلیمانم آرزوست
تا زین جهان مرده رهایی دهد مرا
یک زنده دل ز جمله یارانم آرزوست
رنج سفر ز ریگ بیابان فزونترست
وجه کفاف و کلبه ویرانم آرزوست
سنگین شد از کنار پدر خواب راحتم
چون ماه مصر سیلی اخوانم آرزوست
دربانی بهشت به رضوان حلال باد
آیینه داری رخ جانانم آرزوست
در چشم من سواد جهان خون مرده ای است
زین خون مرده چی دامانم آرزوست
بی آرزو دلی است، اگر مرحمت کنند
چیزی که از قلمرو امکانم آرزوست
صائب دلم سیاه شد از تنگنای شهر
پیشانی گشاد بیابانم آرزوست
{-137-}

༊
این هوا
این برف
این حال و هوا ؛
حیف می گردد ...
اگر بی یارِ جانان سر شود ... !

@pareparvaz60

مسیر خوشبختی
مسیر خوشبختی

امانتی است که باید
به رساند...
اگر خود ندهی...
می ستانند...!

فاصله هلاکت و ...
همین خیانت در امانت است....!





هادی
هادی
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد


من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد


یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد


ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد


از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد


من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد


خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

هادی
هادی
ما ترک سر بگفتیم،
تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان،
در جان و سر نباشد

شــادی
شــادی
به چه کار آیدت آن دل
که به جانان نسپاری...؟!

- سعدی
<img src=ی" title=":شادی" />

هادی
هادی
غمی دارد دلم شرحش فقط افسانه می خواهد
به پای خواندنش هم گریه ی جانانه می خواهد

من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه می خواهد

شبیه شمع تنهایی که پای خویش می سوزد
دلم آغوش گرم و عشق یک پروانه می خواهد

برایش شعر گفتم تا رقیبم پیش شاعرها
بگوید عاشقش او را هنرمندانه می خواهد

به قدر یک نگاه ساده او را خواستم اما
به قدر یک نگاه ساده هم حتی نمی خواهد

مونا یزدی
مونا یزدی
..
آخ میچسبد ببینی چادرش را بر سرش
کرده محکم چادرش را تا بیاید همسرش
اخم بر چهره نشانده تا نبیند یک دمی
ناز لبخند ملیحش را کسی جز دلبرش




H.J
H.J
*

هرگز به غير جانان

ما جان نمي فروشيم
*
جان مي دهيم اما

جانان نمي فروشيم
*
دشمن اگر ببخشد

کاخ سفيد خود را
*
يک تار موي رهبر

بر آن نمي فروشيم
**

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو