مهاجر
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادهست ولیکن بستهست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
اول ادیبهشت روز سعدیِ جان❤️
خانوم اِچ
به حول و قوه ی الهی فروردین داره تموم میشه
هادی
مودم ای دی اس المو میفروشم کسی میخواد؟ یه سال فقط کار کرده
خانوم میم
می گه وقتی خوابت نمی بره یکی داره بهت فکر می کنه
بابا من دارم از خستگی می میرم دارم از بی خوابی میمیرم
الان چه وقت فکر کردنه اخه
Tasnim
چه خبرا؟
آمار جدید از اسراییلیهای هلاک شده و شهرهای ویرلن شده شون چی دارید؟
یاس
بسم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
(ای مؤمنان) نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول)، چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند (تا کافران را شکست دهد) و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست ((صدق الله العلی العظیم))
Abolfazl
یه شتری در خونم خوابیده که جامونده از کاروان بغداد تا اهواز
حامل بار کوکائینه میخواد تحویلش بده و بگیره نفت جاش
همشو میکنم انبار،یه قطره نفتم نمیرسه به صاحب کوک
حتی شترش میشه طعمه ی کفتار
تو سوز سرما با ضربه ی مهلک صاعقه ی ابرا
نمایان میشه سواره نظام حکومت جلاد
بارون تیرای رها شده از زه کمان
شمارش تنفسو درک ارزش زمان
مهاجر
دِلْ به دِلَْبر دادم و دلدار، دلْ را دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد، دلْدار پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دِلَشْ، دلْدلْکنان دلْخونِ دل
دلْ ز دلبر خواستم، دلبر دلْ از این دلْ برید
دلْ شکست و تیره روزی شد، نصیب دلْ، دِلا
دلْ در آتش سوخت، دلبر بیمهابا شد، پرید
حالْ، دِلْ ماند و غم دِلْدار و اینْ دِلْداده، آهْ
داده دِلْ، این دِلْ، دِلِ دلْدار، مُفتْ این دِلْ خرید
دل شکست، دلبر بریدْ و دِلْ ز دلبر سوخت، دلْ
دِلْ بماند و یاد دِلدار و دلِ بیدلْ، شهید
عاااالی