یافتن پست: #تکه

fatme
fatme

در کنار ساحل قدم می زدم که درخشش چیزی توجهم را جلب کرد.
جلو رفتم، نگاه که کردم تکه شیشه شکسته ای بود.
با خودم فکر کردم ، در زندگی چند بار چیزهای بیهوده مرا فریب داده و از مسیر اصلی خارج کرده؟
ولی اگر به سمت آن شئ بی ارزش نمی رفتم واقعا می فهمیدم که بی ارزش است؟
یا سالها حسرت آن را می خوردم...!؟

aliaga
aliaga
آنقدرخسته ام که حاضرم . . .
سرم را رو تکه سنگی بگذارم و بخوابم . . .
اما به دیوار وجود بعضی ها. . .
" که بارها بر سرم اوار شدند "
تکیه ندهم . . .

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌

دارم به خانه سالمندان ميروم

این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:




هادی
هادی
من الآن حدود 13 ساله که شبکه اجتماعی دارم
با بعضی از اعضای شبکم الآن 12 ساله ارتباط دارم، با یه سری از کاربرا که میان بیشتر حرف میزنم، کمک میکنم بهشون، بهم کمک میکنن حتی تبادل مالی داشتیم، پیر و جون دختر و پسر متاهل مجرد قاطی فرقی نمیکنه همشون یا شمارمو دارن یا آی دی های شبکه های اجتماعیمو و علاوه بر خود ساینا جاهای دیگه هم بهم پیام میدن و پیام میدم و خب هر کدوم ازینا طبق عرف جامعشون یا طبق ادبیات خودشون باهام ارتباط دارن و من با هر کدوم مثل خودشون صحبت میکنم و هیچ محدودیتی برا خودم نذاشتم!
داشتم فکر میکردم این مسئله یجوری میشه گفت دیگه اضافه شده به زندگی من و نمیشه یهو گذاشت کنار به نظر شما این مسئله رو چطور میتونم به کسی میرم خواستگاریش توضیح بدم یا اصلا براش قابل قبول میشه همچین چیزی؟

بسم الله الحب
بسم الله الحب
خواص دارچین از منظر طب سنتی ایران
در طب سنتی این گیاه دارای طبیعت گرم و خشک است.

1. برای درمان نفخ معده ۲ گرم دارچین، ۲ گرم زنجبیل را دم‌کرده بالای غذا میل شود.
2. باعث تقویت بینایی می‌شود.
3. چای دارچین، برطرف‌کننده اضطراب، وسواس و جنون است.
4. برای رفع جهش، پرش پلک و رعشه از دم‌کرده این گیاه استفاده کنید.
5. برای درمان قلنج رحم از دم‌کرده آن استفاده کنید.
6. دم‌کرده آن تنظیم‌کننده عادت ماهانه است.
7. دارچین محرک گردش خون است.
8. کسانی که فشارخون آن‌ها پائین است و سردی انگشت دارند از دم‌کرده زنجبیل و دارچین استفاده کنند.
9. خوردن این گیاه همراه با انیسون بی‌میلی جنسی خانم‌ها را برطرف می‌کند.
10. سوزش و ناراحتی‌های ادرار را برطرف می‌کند و حجم ادرار را افزایش می‌دهد.
11. برای خوشبویی دهان و نفس می‌توان یک تکه کوچک چوب دارچین را در دهان نگاه داشت.
12. لطیف است و راحت در بدن جذب می‌شود و سنگینی و غلظت را دفع می‌کند. به همین دلیل در غذاهایی که سنگین ( مثلا دارای گوشت) هستند موجب لطافت غذا می‌شود

aliaga
aliaga
متن دلبر♥️]

تمام دلخوشی اش بود، همدم روزها و شب هایش... یک رادیوی قدیمی کوچک که همیشه همراهش بود اما مدتی می شد که دیگر مثل قبل کار نمی کرد ،دیگر صدایش در نمی آمد. او رادیو را دوست داشت ،دلش نمی خواست جایش را با رادیوی دیگری پر کند پس هر بار که خراب می شد آن را پیش بهترین تعمیرکار شهر می برد تا درستش کند ،هر چند مثل اولش نمی شد اما دلخوش بود که هنوز صدایی دارد.هر بار که تعمیر می شد نهایتا چند هفته کار می کرد و دوباره تعمیر و تعمیر و تعمیر!
یک روز صبح مثل همیشه داشت رادیو گوش می کرد که باز هم صدایش قطع شد...دلخوشی تمام این سال هایش حالا تبدیل به یک مشکل بزرگ شده بود، رادیو را برداشت و تکانش داد تا شاید صدایش در بیاید و درست شود اما از دست هایش افتاد و همه چیزش پخش زمین شد...تکه هایش را جمع کرد و پیش هر تعمیر کاری که می شناخت برد...دلش قرص بود باز هم مثل همیشه درست می شود اما تعمیر کاری نبود که رادیو را ببیند و نگوید قابل تعمیر نیست...
.
ادامه کامنت اول ...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دوست محترم. وقت ارزش دارد..
لطفا خطابه بی مورد برای من ارسال نکنید .....


aliaga
aliaga
در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت: جناب فرمانده اسلحه‌ام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمی‌خواهم بجنگم، این تصمیم به‌خاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست...
راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم. روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:
”پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش می‌گیرم و اجازه نمی‌دهم دوباره به جنگ برگردی...” من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟ لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بی‌بهره می‌کند...

یاس
یاس
بهار در دانشگاه {-137-}

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

در کتاب کلیله و دمنه آمده است، دو موش پنیری پیدا کردند، یکی گفت: من تقسیم می کنم، دیگری گفت، من تو را به عدالت قبول ندارم. آن موش گفت: حال که تو مرا قبول نداری من هم تو را قبول ندارم.

تصمیم گرفتند از گربه ای کمک بخواهند تا پنیر را تقسیم کند، نزد گربه رفتند، گربه پنیر را گرفت و دو نیم کرد و در ترازویی گذاشت. یک طرف سنگین تر بود از آن طرف خورد. طرف دیگر سنگین شد، از آن طرف خورد و... این قدر ادامه داد تا از پنیر دو تکه کوچک ماند. موش ها راضی شدند که دیگر تقسیم نکند. گربه خشمی گرفت و گفت: بعد این همه زحمت پس حق الزحمه من چی می شود؟!!!!
دو موش از ترس جان خود بدون این که از پنیر بزرگ مزه ای کرده باشند، دو دستی تحویل گربه داده برگشتند.

🔹نتیجه اخلاقی این که، وقتی خود می توانیم مشکل خود را حل کنیم به دیگران که بالاتر هستند نسپاریم، چرا که دیگران نیز در این حل و فصل خیر خود را حساب خواهند کرد. اگر با همسر خود اختلافی داریم در داخل خانه حل کنیم چرا که هر چقدر مراجعه ما به افراد دیگر شود، احتمال حل شدن مشکل ما کمتر می شود.

aliaga
aliaga


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آبت از بالا و پست

حضرت مولانا میگوید تو آب هستی درون کوزه که زندان توست. بدنت را بزن به آب و بگذار روحت که تکه ای ار آب روان است با روح عالم یکی شود و بدان که پشیمان نخواهی شد. تو را از جایی دیگر به اسارت به اینجا آورده اند و از نفیرت مرد و زن نالیده اند و تو مرغ باغ ملکوتی و کوزه ترا محصور کرده، پس کوزه را بزن به آب و بگذار حقیقت وجودیت در جوی جاری شود. بنابر این با همنوعانت به خوبی رفتار کن، طبیعت را دوست داشته باش، تو آب تمیز هستی، بدی ها را بشوی و عیب دیگران را با آب کر که در وجودت است، آبکشی کن تا موقع وصل شدن به خالق فرا رسد و بدان که به آرزوهایت خواهی پیوست چون تو از علم خاک نیستی.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
و چه انتظاری ؟
در دلم عشق ......... مرد


حضرت@دوست
حضرت@دوست


ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم

راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
که بی دریغ
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟

سارا
سارا
زندگی به یک "دوچرخه" می مانَد ؛
اگر یکسره و بی توقف ، در مسیرهای سخت ، رکاب بزنی ؛ جایی در میانه ی راه ، تکه های دوچرخه از هم باز می شود و تو می مانی و زخم های روی تن و حسرتِ مسیرهای نرفته ...
اگر رکاب نزنی ؛ حرکت نمی کنی و اگر بیش از اندازه آهسته ، رکاب بزنی ؛ تعادلت بهم می ریزد و زمین می خوری
این تویی که تصمیم می گیری هر از گاهی توقف کنی ، پیچ و مهره ها را محکم کرده ، دستی به سر و گوش دوچرخه ات بکشی ، نفسی تازه کنی و با خیالی آسوده ، مسیر خوشبختی ات را طی کنی ،
این تویی که تصمیم می گیری با چه سرعتی برانی که نه آنقدر کم باشد که بی حرکت اندر خمِ کوچه ای بمانی و نه آنقدر زیاد ؛ که زمین بخوری ...

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو