در یک میهمانی باشکوه، یک روزنامهنگار بیکار به نام فرد فلارسکی (با بازی ست روگن) با شارلوت فیلد (با بازی چارلیز ترون) ملاقات میکند؛ این دو نفر با یکدیگر آشنایی قبلی دارند که به سالهای دهه نود بازمیگردد؛ زمانی که شارلوت بهعنوان پرستار بچه مشغول کار بوده است؛ فرد در آن زمان به شارلوت علاقهمند بوده اما فرصتی برای شروع یک رابطه پیش نیامده است. در این دیدار دوباره، رابطهای بین این دو نفر شکل میگیرد که پیچیدگیهای فراوانی دارد؛ مثلا این موضوع که فرد ذاتا لجوج است یا اینکه دختری که بهعنوان پارتنر انتخاب کرده، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکاست، باعث ایجاد چالشهای بسیاری میشود. در نقد و بررسی فیلم لانگ شات با ما همراه باشید.
[
لینک]
شمارو نمیگم
خیلی سالا پیش یادمه همش باب اسفنجی رو تلویزیون میزاشت و نگا میکردم
اما ی مدت بعد نزاشتن
اینم از علتاش
اخیرا یکی از هفته نامه ها مدعی شده است که «بل و سباستین» ممنوع التصویر شده اند تا یک وقت با پخش این کارتون بچه های معصوم هوس نگهداری سگ نکنند؛ ما بعد از بررسی های بسیار طولانی به نتایج بسیار ارزشمندی رسیدیم و معتقدیم کارتون «شلوار مکعبی» و تمام شخصیت های کارتونی در این سریال بایستی برای همیشه ممنوع التصویر شوند.
باب اسفنجی: وی در پوشش کارگری زحمت کش در یک رستوران، در حقیقت سعی در القای خوش مزه بودن همبرگرهای مک دونالد دارد. وی که کله ای مکعبی شکل دارد به هدف ورود مک دونالد در کشور در هر قسمت از خوشمزه بودن همبرگرهایش می گوید. کودکان معصوم با دیدن این کارتون روز به روز از کله پاچه و قرمه سبزی دورتر شده و دل به غذاهای اینچنینی می بندند.
علاوه بر آن باب اسفنجی که لقب «شلوار مکعبی» را نیز در محله دارد، قصد دارد اینگونه شلوارهای سخیف را مد کند. مضاف بر آن وی همواره «دراز آویز زینتی» می بندد.
از فسادهای اخلاقی نامبرده همین بس که با آنکه یک اسفنج است در رابطه ای خلاف قاعده با دختری که سنجاب است دوست شده است. وی با این اقدام خود قصد دارد روابط خارج از قاعده را ترویج دهد.
سندی: وی رابطه غیراخلاقی با باب اسنفجی دارد، او با آنکه یک سنجاب است برای جاسوسی به زیرآب آمده و برای افرادی که هنوز برای ما مشخص نیست اقدام به جمع آوری اطلاعات می کند. او هنرهای رزمی و حفاظت از خود را در یکی از مراکز بالای آب زیر نظر میمون ها آموزش دیده و کاراته باز است.
پاتریک: وی با پول هایی که هر ماه با چمدان برایش آورده می شود روزگارش را می گذراند و فردی بیکار و علاف است. وی با اینکه جنسیت مذکر دارد اما به رنگ صورتی علاقه دارد و صمیمی ترین دوستش باب اسفنجی است که سؤال های زیادی را برای ذهن کودکان بیگناه پدیدار می کند.
اختاپوس: این هنرمندنما یکی دیگر از افراد معلوم الحال در کارتون «شلوار مکعبی» بوده که در اکثر قسمت های کارتون باب اسفنجی اقدام به تمرین سازهای مختلف و کشیدن نقاشی می کند. اختاپوس قصد دارد بی بند و باری را ترویج داده و ذهن کودکان را به این سمت سوق دهد.
آقای خرچنگ: او یک سرمایه دار و صاحب یکی از شعب مک دونالد است. برخی از او به عنوان اسپانسر این کارتون یاد می کنند و هدف اصلی این کارتون رو تبلیغ همبرگرهای وی می دانند. او یک مرفه بی درد به تمام معنا بوده و قصد دارد این ذهنیت را برای کودکان بوجود بیاورد که پول خیلی خوب است.
پلانگتون: وی تحت پوشش رستوران چام باکت (مغازه ای که اصلا مشتری ندارد و کلا باز نیست) اقدام به عملیات های تروریستی می کند و هدفی غیر از اذیت و آزار اهالی بیکینی باتم ندارد. او مروج خشونت بوده و کلا ذات پلیدی دارد.
گری حلزون: این حلزون مروج رویه مصرف گرایانه در کودکان است و با القای اینکه بایستی صبح تا شب تلویزیون دید و کاری انجام نداد خطراتی جدی برای مخاطب پدیدار خواهد کرد. وی حیوان خانگی باب اسفنجی محسوب می شود و این خطر را دارد که کودکان با دیدن این کارتون هوس کنند در منزل از حلزون نگهداری کنند. البته ما نمی دانیم که نگهداری حلزون چه معایبی دارد، اما همینکه در این کارتون این حرکت تبلیغ می شود یعنی چیز بدی است.
خانم پاف: وی با پوششی مبتذل، سعی در القای تفکرات فمنیستی دارد. او مربی رانندگی است، همسر نداشته و کلا انسان بی اخلاقی است. نامبرده به دلیل سوءمصرف داروهای لاغری برخی مواقع که عصبانی می شود باد کرده و بزرگ می شود.
لری خرچنگه: او کلا کار و زندگی نداشته و صبح تا شب در کنار ساحل مزاحم نوامیس می شود. او یک دوپینگی بوده و با این آمپول ها، بدنی پفکی شکل برای خودش ایجاد کرده است. مشاهده بدن تیکه تیکه وی باعث خواهد شد کودکان هم هوس استفاده از اینگونه آمپول های غیرمجاز به ذهنشان خطور کند
✍در دوران دبیرستان در کلاس شاگرد اول بودم. در منطقه عقبماندهی شهر درس میخواندیم. اکثر همکلاسیها درسخوان نبودند و شیطنت میکردند.
معدل ما هم 16 بود. همیشه فکر میکردم بین این همه بچه درسنخوان و تنبل، آیندهی من تضمین است. اینها بیکار خواهند بود و من شاغل و پولدار! چون من درس میخوانم.
وقتی پای کنکور نشستیم دیدیم چیزی بارمان نبود و کتاب و جزوههای سختی بودند که ما نمیدانستیم از آنها هم سوال میشود و فقط چند کتاب ساده درسی خوانده بودیم.
این همه شاگرد اولی و خوشحالی و امیدواری، خیالاتِ باطل فردی بود که از قیاسِ باطل حاصل کرده بودیم.
مثَل اعمالمان هم، چنین است وقتی دور و بر خودمان این همه بیدین و نماز نخوان و دروغگو میبینیم گمان میکنیم بهشت برای ماست و کسی از ما بهتر نیست.
اما وقتی کتاب خدا و آزمون روز حشر را میخوانیم میبینیم هیچ چیزی بارمان نیست و عمل خیری نداریم و عمل خیری نمیدانیم.
بعد از اخراج از شغل خود چه باید کرد؟ چطور با از دست دادن شغل خود کنار بیاییم؟ در این مقاله قصد داریم راهکارهایی را برای بعد از اخراج از کارتان به شما آموزش دهیم.
بعد از اخراج از شغل خود چه کاری باید انجام دهیم؟ احتمالا برای افراد زیادی پیش آمده است که به دلیل شرایط اقتصادی نامناسب شرکت و یا سازمانی که در آن کار میکنند، از کار خود اخراج شدهاند. در این روزها به دلیل شرایط اقتصادی دشوار، بسیاری از کسب و کارها تعدیل نیرو کرده و عدهای از کارکنان خود را اخراج میکنند؛ زیرا نمیتوانند از عهده پرداخت حقوق و مزایای آنان برآیند. شیوع ویروس کرونا نیز مزید بر علت شده و کسب و کارهای زیادی را به حالت تعدیل درآورده است. چه کسانی که دارای مشاغل آزاد هستند و چه کسانی که در ادارات رسمی و یا شرکتها کار میکنند نیز اکنون بیکار هستند و درآمدی ندارند.
[
لینک]
ای ماه مهر زهر هلاهل بازآ که زنگهای ثلاثه
روزی هزار بار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستان از ترس امتحان نهایی با نمره ی
چهار بمیرن
ای ماه مهر ماه بد اخلاق با ایده های محکمو خلاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب تا در درون کودک دیروز مردان
بیشمار بمیرند
مادر مداد قرمز من کو کو لقمه های نان و پنیرم آخر چگونه
بیست بگیرم
وقتیکه دستهای فقیرم فردای درس آن همه باید در
جستجوی کار بمیرند
دل بادبادکیست حصیری آهی که میوزد دل ما را تا اوج
میبرد به اسیری
با هر نخ بریده دلهای رفته را بگذارید در اوج
افتخار بمیرد
در این کلاسهای رفوزه لای کتابهای عجوزه ما چیستیم
بر در کوزه
سقای علم دست بجنبان تا گوشهای تشنه به دست
چکهای آبدار بمیرند
روزی هزار بار بگو آب روزی هزار بار بگو نان مادر مرا
ببر به دبستان
تا روی شاخه های جوانم گنجشکهای توی دهانم
روزی هزار بار بمیرند
مادر مداد قرمز من کو کو لقمه های نان و پنیرم آخر چگونه
بیست بگیرم
وقتیکه دستهای فقیرم فردای درس آن همه باید در
جستجوی کار بمیرند #مهر#محسن_چاوشی
جواب ندادنِ پیام رو #مغرور بودنشون تلقی میکنیم
و زود جواب دادنا رو هم به پایِ #بیکار بودن و هول بودن میذاریم
به کسی که با همه گرم میگیره انگِ بیش از حد #آزاد بودن میزنیم،
و کسی که حریمش رو حفظ میکنه متهم میکنیم به #گوشه_گیر بودن...
کسی که تار موش معلومرو #بی_بند_و_بار میدونیم
و با حجاب ها رو #خشکِ_مذهب ..
به کسی که از خودش زیاد عکس میگذاره لقبِ #خود_شیفته میدیم
و وقتی کسی عکسی از خودش نگذاره میگیم لابد خیلی #زشته...
عکس از بیرون رفتن و خوش گذرونی بذاریم اسمش میشه #شو_آف
و تفریح هامون رو برای خودمو نگه داریم میشیم #افسرده ...
زیاد که بخندیم میشیم بی #غم
و ناراحتیمون رو که بروز بدیم میشیم #عقده_ای
آهنگ خارجی گوش بدیم میشیم #متظاهر
و آهنگ فارسی که پخش کنیم، #بی_کلاس...
ازدواج که نکنیم میشیم: لابد #عیب و #ایرادی داره
و بله که بدیم میشیم #عجله داشت انگار...
ما آدما تکلیفمون با خودمون معلوم نیست
اصلا #ملاکی برای خوب و بد بودن آدم ها نداریم انگار...
و با همین ملاک های نصفه نیمه که هر روز هم عوضشون میکنیم
میفتیم به جون آدما و اندازه گیری میکنیم و برچسب میزنیم
پس برای #خودت زندگی کن نه #قضاوت آدما
اصلا چجوری وقت میکنید که قضاوت کنید #زندگیتونو_بچسبین_با