سید ایلیا
کسانی که از روی گذشته تان شما را قضاوت می کنند ، به آینده تان تعلق ندارند .
?
یک نفر باید باشد که
بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی
تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری
از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند
و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند
حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!
یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد...
یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک می کشد،
پوزخند نزند، به شوخی نگیرد
جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت
یک نفر که تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد،
مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد!
وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد،
برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند،
راه کار ندهد، فقط گوش کند ..
یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد،
اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است
خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا
مآه
تو به اندازه ی تمام شکست ها و دوباره بلند شدن هات..
به اندازه ی تموم از دست دادن ها و دوباره سر پا شدن ها..
به اندازه ی کلِ قضاوت شدن ها و با وجودشون ادامه دادن هات..
و به اندازه ی تموم سختی ها و ناملایماتی که تحمل کردی"قوی شدی"
همین تفاوت ها از تو یه آدم توانمند ساخته...
یادت باشه زغال سنگ زیر فشار به الماس تبدیل میشه پس لطفا همینجوری ادامه بده...
مآه
دلم یک آدمِ غریبه ی امن و آرام می خواهد،
وَ پذیرنده، و شنونده، و پناه دهنده...
کسی که قضاوتم نکند و فقط گوش کند. کنجکاو نشود، بیشتر نپرسد، سرزنش نکند، دلیل نخواهد.
دلم نگاهی بیگانه اما گرم می خواهد
یک دوستیِ عمیق ولی کوتاه
یک همنشینیِ سالم اما بدون ادامه.
یک نفر که انگار مرا از جنگل سرد و تاریکی که در آن گم شده ام نجات بدهد، به کلبه ی دنج و گرم خودش ببرد، برایم چای بریزد و بی آنکه بپرسد چرا و از کجا می آیم، مقابلم بنشیند، حرف های مرا بشنود و شانه های مرا برای تسکین بفِشارد و حالم که خوب شد، نپرسد کجا؟ فقط راه خیابان را نشانم بدهد، در آغوشم بگیرد و برایم آرزوهای خوب کند و از او که دور شدم، احساس کنم خدا را در کالبد یک انسان ملاقات کرده ام که اینقدر آرامم..
مهاجر
چشم جادویی و موهایِ رها از روسری
روی لب ها رنگِ سرخ و شکلِ موها پَرپَری
مثل شمشیری که با یک ضربه آدم می کشد
قاتلی، آدمکشی ، اما به طرزِ دیگری
تو بدونِ شک چنان خوبی که در یک ثانیه
آبرویِ جمعِ بت های جهان را می بَری
یا به قولِ شاعرانِ روزگارانِ کهن
پرده یِ ایمانِ اهلِ ادّعا را می دَری
با توجه به نگاهِ نافذ و ابروی خاص
از تمامِ دخترانِ آنچنانی برتری
دختر سالی اگر شایسته سالاری کنند
نمره ات بالاترین حدّ کلاسِ دلبری
لایقِ نامِ خدایانی تو، زیرا گفته اند:
«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»
تو بجایِ من قضاوت کن که آیا ممکن است
رد شوم از روبه رویت بی خیال و سرسری؟
رها
اونجایی که آدم هزار زور میزنه ک دل و افکار و احساساتش رو ترمیم کنه و یکی تو یه چش بهم زدن همه رو بهم میریزه ....اونجایی ک آدم همه زورشو میزنه ک از پس هزار و یک مشکلش بر بیاد و زیر بار هر کدومش هزاران بار میشکنه و صداش در نمیاد و یکی خیلی راحت با قضاوت نا بجاش تَرَک ب قلبش میندازه ...
فقط خدواند بینمون قضاوت کنه ک او بهترین داورِ....❤️🩹
aliaga
همیشه از آدم هایی گفتیم که رفته اند از رفتنشان از
خیانت ها و غرور و بی توجهی هایشان بیایید یکبار
هم از خودمان بگوییم یکبار هم خودمان را قضاوت
کنیم ببینیم کجای کارمان اشتباه بود کجای
عشقمان،هوس بود کجای حرف هایمان،دلیلی شد
برای رفتنش همیشه مقصر آن ها را دانستیم و مهر
تأیید اطرافیانمان باوری کاذب ساخت برایمان ولی
خودمانیم، شاید برای لحظه ای با زبانمان شکستیم
قلبش را با رفتارمان سوزاندیم عشقش را و تمام این
ها دلیلی شد برای رفتنش بیایید یکبار هم که شده
خودمان را قضاوت کنیم، نه آدم های رفتهی زندگی
مان را... ^_^
خانوم میم
از خوبیای ساینا اینه که وقتی پست می ذاری استرس قضاوت شدن نداری
نمی دونم چرا ولی شخصیت شما تو مجازی همیشه برام جالب هس خیلی متین ب نظر می آید
برعکس واقعی
افعی دوسر هستم
خب