A R M A N
دارخدخ....
چرا چیزی نمیگید؟
سکوت شب
دلتنگ شده ام برای حس های گذشته ام
برای حال خوب و بد گذشته ام
برای بی قراری ها و نگرانی هایم
برای دعواهایم
برای عاشق بودنم
برای لحظه شماری هایم
و برای رابطه ای که فقط برای غرور بی جای من از دست رفت...
نمی دانم
نمیدانم چرا گاهی یا بهتر بگویم همیشه
تصمیمات ناگهانی و بدون فکر میگیرم
که بعد از آن پشیمان میشوم برای
چیزهایی که با آن تصمیم از دست میدهم
برای عشقی که از دست داده ام
احساسی که از دست داده ام
قلبی که برای من بود و از دست داده ام
سخت پشیمانم
دلتنگم برای قلب مهربانی که خانه ام شده بود
خانه ی بی قراری ها و دلتنگی ها و حال بدم
برای مهربانی هایش
بچه بازی هایش
قلب پاک و صافش
دلتنگم
میدانم که دیگر آن احساس ها هیچ وقت بر نمیگردند
و نمیدانم چگونه باید با این قلب بی قرار و آشفته ام بسازم
قلبم پرشده از حسرت و غم
وقتی با شاد ترین آهنگ هاهم بغض راه گلویم را میگیرد
فکر میکردم میتوانم فراموشش کنم
فکر میکردم یک نفر دیگر میتواند جایش را برایم پر کند اما
میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولین نیست میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست...
شــادی
هرکس (تاکید میکنم هرکس) مسائل خصوصی و حریم شخصی یک نفر حتی (دشمنتون) رو منتشر کرد خیلی بیشرفه و باید ازش فرار کنی:)
زهرا
آدم به خاطر اين از خداحافظي ميترسه، كه نتونه دوباره سلام كنه. آدم از نتونستنه كه ميترسه، از اينكه با خودش ميگه اگه برگردم همونقدري عزيز هستم كه بودم؟
اگه با اين آسمون خداحافظي كنم قول ميده بازم وقتي برگشتم برام بارون بباره؟
آدم از نتونستنه كه غصه ميخوره، از اينكه دستش اينقدر باز نيست كه حال عزيزاشو خوب كنه، دستش اونقدر بلند نيست كه اشك از رو چشاشون پاك كنه.
آدم ميترسه از اينكه اين همه حسي كه تو دلشه و هيچكي نميدونه باهاش خاك بشن و برن، آدم از اينكه نتونه به آدما بگه چقدر دوستشون داره، چقدر واسشون ناراحته، چقدر قربون دلشون بره...
كه اينقدر توش درد و غصه دارن، چقدر دور سرشون بگرده كه اينقدر دلش تنگ شده، از اينكه نتونه اينا رو بگه ميترسه، از اينكه اينا رو نگفته خداحافظي كنه باهاشونه كه ميترسه.
خلاصه
مرسی ک هستید :/
خودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟