یافتن پست: #باران

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باران میاد .چه بارونی{-29-}
هوا دلپذیر شد .گل از باغ بردمید


aliaga
aliaga
ببار باران..
امشب ببار

دیگر بهانه ای برای خیسی صورتم جز تو ندارم

امشب بهانه ام شو...

حضرت@دوست
حضرت@دوست


باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟
باران‌ تو را به یادِ من اما می‌آورد

باران چه میهمان عزیزی‌ست، با خودش
انبوه خاطرات به دنیا می‌آورد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو
دستی به مهربانی بالا می‌آورد

باران؛ سکوتِ منجمدِ سال‌های سال
خود را به پیشِ چشمِ تماشا می‌آورد

عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را
با پای خود دوباره به دریا می‌آورد

تا دل بَرَد دوباره‌تر و عاشقانه‌تر
امروز می‌بَرَد دل و فردا می‌آورد

پژمرده‌ام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا می‌آورد!

حضرت@دوست
حضرت@دوست

من قطره قطره اشک شدم بعد رفتنت
با تو صدای چک چک باران چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

زلال از اوج زيبايي سفر كن سمت چشمانم
تمام كوچه را باراني اشك و كبوتر كن

زهرا
زهرا
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای
نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس
ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین
بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم که چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه
معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار
کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد
رفت
...

aliaga
aliaga
میگه مثل درخت باش ...







چون اگه بهش لگد هم زدی ازت مثل باران شکوفه


پذیرایی میکنه

Negin
Negin
دستانم را گرفت و به روحِ خُشکم باران دمید، به پاهایِ بی جانم دویدن و به قلبِ نا امیدم تپیدن را یاد داد.
میخواست بماند و بماند و بماند.
ولی ناچار شده بود.
میفهمید؟ ناچار.
خدا کند ناچار نشوید.!
که بروید یا بمانید و از رویِ ناچاری برای خوشبختیِ او که ناچار به رفتن از کنارتان شده دعا کنید.
سفید جانم نیستی امّا یادت هست و خدایت هست.
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟
می‌گویم آری، مدت هاست.
حق به جانب می‌خندند و می‌روند.
لابد عاشق نشده‌اند،
یا عاشق ندیده‌اند.
فراموش کردنت با دست‌هایی که هر شب خیالت را لمس می‌کنند؟
با گوش‌هایی که هنوز هم تنها زنگِ دلبرانه‌های تورا می‌شنوند؟
با چشم هایی که سایه‌ی خیالت را دنبال می‌کنند؟
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟ می‌گویم مگر بوده‌ای اصلاً که بخواهم فراموشت کنم.
نمی‌فهمند منِ بی تو یعنی ناشنواییِ مطلق، تاریکیِ محض، یعنی مرگ
عاشق ندیده‌های لعنتی،
اصلا گیرم همه چیز و همه کس را،
حتی خودم را هم فراموش کنم،
با باران چه کنم؟
تنها کافیست ببارد،
تا با تلنگرِ اولین قطره اش تمامِ من در  تو حل شود..
.

این آهنگ معین

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خسته از کویر،
به کدامین باران پناه باید برد؟!
–وقتی خشکسالی چشمم
قِدمتش؛
به ماقبل کوچ ابرها–بر می‌گردد!.


مآه
مآه
باز هم خداروشکر💙

سجـــاد
سجـــاد
احساس خفگی میکنم!!!!
بغض گلویم را رها نمیکند!!!
عه لباسمو برعکس پوشیدم
فکر کردم عاشق شدم!!!!
هیچی آقا حله{-7-}{-18-}

سجـــاد
سجـــاد
زن بـه شوهرش میگه:
همسایمون وقی میخواد بره سرکار
زنش رو بوس میکنه و چرا اینکارو نمی‌کنی؟!
مرده میگه: والا منم خیلی دلم میخواد ماچش کنم
ولی از شوهرش می ترسم.{-18-}

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو