یافتن پست: #انبه

fatme
fatme
در بیمارستان می‌فهمید هیچ‌چیز زیباتر از تندرستى نیست.
در زندان می‌بینید که آزادى گرانبهاترین دارایى شماست.
در قبرستان درمى‌یابید که زندگى هیچ ارزشى ندارد.
زمینى که امروز روى آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود. پس چه بهتر که براى همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم..

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد
بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است

چشمت نظر ز لُطف به عاشق نمی‌کند
چون آهوی ختائی کارش رمیدنی است

از مشربت زلال لبست کام دل برآر
سرچشمهٔ حیات زلالت چشیدنی است

خوشدل مرا نمای بد شنامت ای حبیب
چون حرف تلخ از لب شیرین شنیدنی است

بر نقد جان دو بوسه ز لعل تو خواستم
گرچه گرانبهاست ولیکن خریدنی است

مانع مشو ز لعل لبت بوسه خواستم
هر شکرین لبی نمکین شد چشیدنی است

جز من هر آنکه دست صبوحی بتو فکند
قطعش نما ز دوش که دستش بریدنی است



دانلود موزیک



اگر پیامبر اکرم(ص) مى فرمایند:«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»(۲۶)، من دو چیز گرانبها را در میان شما به امانت مى گذارم که این دو از هم جدا نمى شوند«إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هر دوى آنها تمسک کردید هلاک نمى شوید. سرّ این فرمایش پیامبر اکرم(صلّى الله علیه وآله وسلّم) این است که تمام آنچه ما به آن احتیاج داریم در نصّ و ظاهر قرآن نیامده است و ما باید در کنار قرآن روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) را در نظر بگیریم. اما اگر گفتیم یکى را قبول داریم، اگر گفتیم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کردیم، ضمانتى براى هدایت ما نخواهد بود. این دو چیز را باید با هم داشته باشیم تا بتوانیم به هدایت برسیم.

دو🌹

یاس
یاس
گرانبها ترین گردن آویز دستای کوچولوها {-41-}{-137-}{-197-}

هادی
هادی
دوکاج کامنت اول (دیدگاه اول)

چخبره:|

یاس
یاس
"الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ؛
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندای"
شهادت امام جوان بر شما جوانان سایت تسلیت

در ميان حجره يا رب کيست غوغا ميکند
شکوه زير لب ز بي رحمي دنيا ميکند
همسرش از فرط شادي و شعف کف ميزند
زين عمل خود را به عالم خوار و رسوا ميکند

wolf
wolf
گرانبها ترین جواهر یک مرد زنی است که کنار او قدم برمیدارد.

مرد مانیتور تلویزیون که از ماهواره پخش میشد نگاه میکرد
ناگهان یک زن خوش اندام در میان تبلیغات سردرآورد
پوستی صاف؛ اندام زیبا و خلاصه یک زن رویایی
آن طرف قسمت آشپزخانه، زنی ساده، با اندامی معمولی و کمی هم چاق...
در حال آشپزی و پخت کیک مورد علاقه همسرش...
مرد زیر چشمی به آن زن و همسر خودش نگاه میکند
زن با سینی چای به طرف همسرش با لبخندی می‌آید
مرد سرصحبت و شوخی را باز میکند.
خانوم ببین، یاد بگیر، یکم کم کن اون وزنتو... شدی ...

و یک قهقهه مضحک...

زن از درون میپاشد ولی لبخندش را حفظ میکند...
از طرفی کودک فریاد میزند: مامان گشنمه...
مرد هم میگوید: اون لباسم چروکه و در بهترین حالت میگوید لطفا برایم اتو کن.
و زن این مقایسه همسرش را در پستوی ذهنش قایم میکند...
و بغضی به بغض‌هایش اضافه میشود...

و هیچ جرمی بالاتر از قاتل احساس بودن همسر نیست...
و این حرف کوچک در حالت خوش بینی باعث طلاق عاطفی میشود و...

مواظب حرفهایمان باشیم...!!!!

فقط خدا
فقط خدا
خب دوستان نوبت منه <img src=ی" title=":شادی" />
هر سوالی ازم دارید بپرسید تا حد امکان جواب میدم <img src=ی" title=":شادی" />
تاکیید میکنم تا حد امکان:سوت:دی

بقیه دوستان هم تو این چالش باید شرکت کنن{-195-}





سکوت شب
سکوت شب
یک زن گرانبها ترین اعجاز خداست
برای داشتنش باید وضوی باران گرفت
و به نام عشق، شبنم وار بر عطر او سجده کرد
و هزار هزار گل سرخ را تسبیح لحظه هایش نمود.

او اجابت میکند، عشقی بالاتر از خورشید
و زیباتر از مهتاب را
و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را
و آنقدر زیبا هدیه میکند این عشق را که سیراب شوی
آری میدانی که او
الهه ی عشق است
و بهشت کمترین سرزمین اوست
تقدیم به همه ی مادران، زنان و دختران سرزمینم...

سکوت شب
سکوت شب
یاد میگیری هر دست دادنی به معنای رفاقت نیست


یاد میگیری تفاوت میان حرف و برف را


یاد میگیری اینکه عشق به زبان نیست به زمان است


یاد میگیری هدیه‌ ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند


یاد میگیری زمان گرانبهاترین چیزیه که داری برای هر بی سروپایی صرفش نکن


یاد میگیری ذره یی نور در تاریکی غنیمت است


یاد میگیری توهر شرایطی که هستی شاکر، قانع و مفید باشی


یاد میگیری شیطان آنقدر هم بد نیست در قیاس با بعضی ها


«حالا میفهم چرا سجده نکرد»


یاد میگیری به هرکسی دل نبندی و با خداحافظی ها نشکنی


یاد میگیری خیلی می ارزی

wolf
wolf
تو اوج عشقمون تنهام گذاشت و بهم خیانت کرد...
به خداوندی خدا من خیلی دوستش داشتم
بعد از یه مدت برگشت...
خیلی باهام حرف زد،خواهش کرد،التماس کرد
گفت که پشیمون شده،عاقل شده،برگشته که همه چیز رو جبران کنه...
نشستم کنارش گفتم ببین من یه دایی دارم که همه خانواده خیلی قبولش داشتن تو پاکی و مرد بودن...
یه مدتی گذشت فهمیدیم معتاد شده
اصلا باورمون نمیشد
کلا نظرمون راجع بهش عوض شد
پدربزرگم عمرش رفت تا تونست داییم رو ترک بده
خلاصه داییم رفت کمپ و ترک کرد
داییم پاکِ پاک شده بود،به قول خودمون آدم شده بود،ولی چون یه بار گاف داده بود دیگه همیشه نگران بودیم
شبا که دیر میکرد میگفتیم نکنه رفته سمت مواد
حتی یادمه یه بار نصف شب یه صدایی از تو اتاقش اومد پدربزرگم از خواب پرید و دوئید سمت اتاقش و دید بنده خدا داره نماز میخونه
میگم که آدم شده بود ولی خب همون یه بار بس بود واسه اینکه تا آخر عمر دیگه بهش اعتماد نکنیم...
شده داستان تو...
آقا جان یه بار اشتباه کردی ولی همون یه بار واسه همه عمر بسه...
میدونم عاقل شدی،میدونم پشیمونی،میدونم میخوای جبران کنی
ولی من دیگه هیچوقت بهت اعتماد نخواهم داشت
چون یه بار اعتماد

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو