یافتن پست: #آغوش

♡✓
♡✓


.


مردها را بايد در چهارخانه ي پيراهنشان
جستجو كرد...
در آستينهاي بالا زده شان...
در لبخندهاي كجشان...
در تركيب بوي خستگي و ادكلن تلخشان...
در زِبريه ته ريششان...
در نگاهِ پر ابهتشان...
در آغوششان،كه اگر فمنيست ترين هم باشي،براي داشتنش حاضري زندگي ات را ارزاني كني...
اصلاً مردها را بايد جستجو كرد...
در آغوش گرفت...
شناخت...
اگر جنسِ اصلي اش را يافتي،
دو دستي بچسبش...
بازار پر شده از جنسهاي تقلبي و مشابه
كه تاريخ مصرفشان سالهاست گذشته...





‌‎‌‌‌‎‌‌‌

♡✓
♡✓
اگر کسی را داری که در این درهم ریختگیِ عاطفه‌ها به شیوه‌ای احمقانه دوستت دارد، احساس‌ش را جدی بگیر... وقتی بی‌حساب و کتاب چشم‌هایش فقط تو را می‌بینند و قلبش تو را می‌جوید، وفاداریش را قدر بدان... در روزگار عقل‌های محاسبه‌گر، کم‌ اند اینگونه دیوانه‌ها... اگر کسی را داری که به دور از بازی‌های مکارانه‌ی رابطه برایت عشق و نور می‌آورد، همان است که سال‌ها بعد در روزهای دلگیری و دلتنگی‌ات به او محتاج خواهی شد... او همان است که به تو آرامشی از جنس اصالت بشر خواهد داد... اگر چنین کسی را داری، در روز عشق دستش را بگیر و پله‌های پشت‌بام را با او بالا برو و فریاد بزن: دوستت دارم... طوری که صورت عبوس شهر از هجوم احساسات مردمش سرزنده شود... طوری که قلب شهر پر از آغوش و بوسه شود... طوری که حال شهر برانگیخته شود...



سید ایلیا
سید ایلیا
سلام مولای غائب از نظر
سلام تنهاترين باباي دنيا
سلام عطر دلنشین بامدادان،
مهدی جان
شکوفه‌ها در نهایت چشم به راهی،
آرام و صبور دیده فرو بستند
و از آغوش شاخساران
به زیر افتادند
اما تا آخرین دم
راز سبز آمدن تو را
در گوش جوانه‌ها
زمزمه کردند🏝

هادی
هادی
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده ی عالم هزار زیر و بم است
زیان، اگر همه ی سود آدم از هستی ست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه کاخ تو را خاک می کند، ستم است
خبر نداشتن از حال من بهانه ی توست
بهانه ی همه ظالمان شبیه هم است
کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است

مآه
مآه
لحظه خدا حافظی انتخابم سکوت است
ترجیح میدم سکوت کنم ، سربه زیر حتی بدون نگاه ، تا مبادا خدایی ناکرده کوه احساساتم قلیان کند ومواد مذاب کلمات این آتشفشان تنها کلبه خاطرات مارا به آغوش گیرد.
ترجیح میدهم سکوت کنم تا آتش به اختیار شدن بروز احساساتم دلیلی بر شلیک کلمات نشود تا پای رفتنت زخمی شود. واما تو ، بهتر که مثل همیشه سکوت کردی ومن فکر کردم توهم مثل منی..

♡✓
♡✓
تنها یک‌بار می‌توانست
در آغوشش کشند،
و می‌دانست
آن‌گاه
چون بهمنی فرو می‌ریزد


نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاگلی
و من او را
چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم





هادی
هادی
نبض تهی دست نگیرد طبیب
درد فقیر، ای پسرک، بی دواست
ما فقرا، از همه بیگانه‌ایم
مرد غنی، با همه کس آشناست

♡✓
♡✓
ای ڪاش ...
آن شب، ڪه
باورِ  عشـقت ...
ستونِ  باورم شد ...
و ستارگان رهگذر ...
شنونده های  حد اعلای خواستنم بودند ...
آن بادِ ســردِ لعنـتی...
بوی عطر  غریبی که برشانه ی آغوشت 
نشسته بود را...
درهوایــم نمیرقصاند...




‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌

aliaga
aliaga
فکر کن روز عروسی پسرت بفهمی که عروس دختر خودته که تو بچگی گم شده بوده.

🔸مادرشوهر چینی تو عروسی پسرش متوجه علامتی مادرزادی روی بدن عروس میشه که عیناً علامتی بوده که دختر گمشدۀ خودش داشته. تو شوک و ناباوری از خانواده عروس می‌پرسه که آیا دختر فرزندخوانده اونهاست؟و اونها میگند که بیست سال پیش این بچه رو کنار جاده پیدا کرده‌اند.
🔸البته بعد از اشک شوق و در آغوش کشیدن فرزند گمشده و دیدار فرزند با مادر حقیقیش، عروسی همچنان از سر گرفته میشه، چون خانم که ازپیدا کردن دخترش ناامید بوده پسرش رو به فرزندخواندگی گرفته بوده.

aliaga
aliaga
غمها
ارزش جنگیدن ندارند.
آنقدرخسته اند
کـه با کوچکترین
بی توجهی...
از پای در می آیند.
آغوشتان را
به روی شادیهاباز کنید.

یاس
یاس
هادی اگر سقراط بود =))
@hadi
‏وقتی موعد اعدام سقراط رسید، زنش را دید که داشت گریه میکرد،
نزدیکش شد و پرسید: "چه چیزی باعث گریه ات شده عزیزم؟"
زن در حالی که گریه میکرد گفت: "ظالمانه کشته خواهی شد."
سقراط گفت: "یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟!"
‏زن گفت: منظورم اینست که بیگناه کشته می شوی!
سقراط گفت: یعنی دوست داشتی گناهکار باشم؟!
زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت: "الهی زیر گل بری که موقع مردن هم دست از فلسفه و منطق برنمیداری!!"

aliaga
aliaga
گاهی سکوت
شرافتی دارد که گفتن ندارد!
همیشه درفشار زندگی
اندوهگین مشو
شاید خداست
که درآغوشش می فشاردتت!
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی...
بگذار روزگار
هر چه میخواهد پیله کند

محسن
محسن
بهشت
همیشه نباید
درختانی داشته باشد
که رودهایی از
زیرش جریان دارد
گاهی بهشت را
در آغوش مادر
میتوان چشید ..

🌸 روز مــــــ♡ـــــادر مبارک ❤️

aliaga
aliaga
فریدون مشیری چه قشنگ داره حال امروز ما رو توصیف می‌کنه :

«رُک بگویم از همه رنجیده‌ام
از غریب و آشنا ترسیده‌ام
بی خیال سردی آغوش ها
من به آغوشِ خودم چسبیده‌ام»
منم جناب مشیری منم همین‌طور :)

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

ستارخان در خاطراتش میگوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد...!
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم؛ و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک و ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان!!
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو