مگه نمیبینی این روزا رو دنبال آرامشم من
وقتی زل میزنی توی چشمام آروم میشم من
با چشات جادو میشم من یهویی آروم میشم من
منه مغرور و که میشناسی واسه کسی دلم تنگ نمیشه
کاری کردی با من دنیا دیده چشم و دلم سیر نمیشه
منه مغرور و که میشناسی واسه کسی دلم تنگ نمیشه
کاری کردی با من دنیا دیده چشم و دلم سیر نمیشه
میتونی حس کنی از چشمام تورو دوست دارمو
تا پای جون میخوام بزارم هر چی که دارمو
فقط تورو دوست دارمو باهات آرامش دارمو
⚘به نام خدایی که روز را برای تلاش و شب را برای آرامشم قرار داد. برای اینکه امروز با دلی آرام در راه رسیدن به اهدافم تلاش میکنم تو را شکر میکنم و برای کسب و کارم و برکت آن شکر. خدایا برای سلامتی و شادابی ام شکر. چرا که میفهمم هنوز رهایم نکردیو نگاهم میکنی...
💛💛💛💛💚💚💚💚💚💚💚💚💚
ای لحظه ی شیرین مستی
برمن فراموشی بیار
دلخستم از این هیاهو
آرامو خاموشی بیار
رحمی بمن بهر خدا کن
دل را زه یاده او جدا کن
اسیره دام خاطراتم
از این قفس دل را رها کن
من تشنه آرامشم
غرقه نیازو خواهشم
هوشیاریم رنج منو مستی دهد آسایشم
💎در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد.
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد...
یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم!
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده...
کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند.
خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه زر...
تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت.
کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت :
بیا!
سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده.
تو با تمام آدمای دورم فرق داری!
تو واقعی ترین و نزدیکترین آدم زندگی منی.
تو اولین و آخرین کسی هستی که به عمیق ترین نقطه قلبم راه پیدا کردی و موندگارترین آدم توی سیاره دلم شدی.
و من چقدر خوشحالم که بین میلیاردها ادم سهم من شدی.
خندهات که روحمو نوازش میکنه، گریه هات که ذره ذره وجودمو میسوزونه، دستات که نقطه امن و آرامشمه ، چشات که پر ستاره های آسمونیه، بازم بگم از قشنگیات؟
من به هرچیزی و هر کسی که دورت باشه حسودیم میشه، به بالشتی که سر میزاری روش و میخوابی، به لباسی که میپوشی و عطر تنت رو میگیره، به موزیکی که گوش میدی و موردعلاقه ترینته و به تموم آدمایی که قشنگیاتو میبینن و صداتو میشنون!
عطش ترانه
تنها تویی تو که میتپی به نبض این رهایی
تو فارغ از وفور سایههایی
باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو میروی که ابر غم ببارد
به سمت ماندنت راهی
نمیشوی چرا گاهی؟
ستاره هدیه کن به مشت پوچ شبها
شمردهتر بگو با من
حروف رفتنت تا من
بگیرم از دلت همه بهانهها را
آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانهای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
خدایا آرامش را در همه جا جستجو کردم غافل ازینکه آرامشم از رگ گردن به من نزدیک تر است...وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید #نبض-آرامش
خانه دل را تهی کن از ریا
سلام داداش خوبی
سلام علیکوم و رحمت الله و بر کاته
شکر الحمدالله ابجی تو چطوری خوبی تنظیمی رو ب رشدی میزونی
قربانت شکر
خوبم بخوبیت داداش گلم
خدا نکنه
شکر خدا
ان شاءالله همیشه دلتون شادو لبتون خندان روز و روز گارتون بهشتی همیشه سالم و تندرست